دوستان بیاید خاطرات بامزه دوران کرونا رو بگید واسه انشا میخوام

شستن درهای کوچه

کف خیابونا

ماشینا

چه بامزگی🫥

بجز بدبختی چیزی یادم نمیاد...

شستن پفک کیک و تمام نایلون هایی که از بیرون میومد

از دست دادن عزیزامون 🙂🥲 هیچیش خنده دار نبود ...

والا ما از دوران کرونا فقط خاطرات خجالت آور داریم تا خنده دار 

از بس خونه بودیم یا دائم دعوا داشتیم یا اینقدر می خوردیم و نی خوابیدیم و فیلم می‌دیدیم زندگی کلا به فنا رفته بود 😅

بهونه ای شد برای قطع رابطه با فامیل 

کرونا مزه داشت 

منتها تلخ بود

هیچ قسمت خند داری نداشت خیلی از عزیزانم رو با کرنا از دست دادم😞😞

بطري اب يا لقمه غذا را ب سمت دهان بردن وقتي ماسك داشتيم 

نان پختن افرادي ك ميترسيدن در منزل و فيلم گرفتنها

حالا اينام با مزه نبودن ولي بهتر از بقيه خاطرات بود 

من یه بار روغن ۵ کیلویی خریدم از بس با مایع ظرف شویی شسته بودم نمی دونم چجوری آب رفته بود داخلش وقتی بازش کردم کف زد بیرون 

ماسک هایی که میاوردیم میشستیم دوباره میزدیم🫤🤣

جنگ اعصاب مامان ها و بچه هاشون

خواستگاری و بله برون و عروسی های کرونایی فقط با حضور افراددرجه یک فامیل. 

ایام کرونا را چگونه گذراندید ؟

به نام خدا

سفره را جمع کردیم ، رختخواب را پهن کردیم

رختخواب را جمع کردیم ، سفره را پهن کردیم 

😐😐😐😐😐😐😐😐🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

خاطره بامزه. یادم نیست اما کنار غمی که از رفتگان گذاشت بزرگترین حسنش قطع ارتباط با آدمهایی بود که مجبور بودیم عید به عید ببینیمشون 😁😅 واقعا راحت شدم

درسته که یه تایمی بود که واقعاً همه از ترس از دست دادن عزیزامونو داشتیم یه ادمایی عزیزای زندگیشونو از دست دادن زندگیاشون به معنای واقعی نابود شد چقدر کادر درمان بی‌گناه واقعاً که با نبود واکسن باعث شد جون عزیزشون از دست بره شادی واقعا نداشت ولی یه قسمت خیلی بامزش این بود که اگر جایی بودی حتی آب دهنت می‌پرید گلوتو سرفه می‌کردی مردم یک جوری بهت نگاه می‌کردن که انگار زامبی دیدن دست خودشون  هم نبود واقعاً مردم وحشت زده بودن ترسیده بودن اما خوب خدا را شکر که بازم علم به خرافات پیروز شد و واکسیناسیون جمعیت خیلی زیادی از مردم باعث شد واقعاً جلوی بیماری گرفته بشه