چند روز پیش هوا بارونی بود و رعد و برق خیلی شدیدی زد من خیلی ترسیدم دختر خوشگلم اومد پیشم بغلم کرد گفت نترس بابا حواسش هست من پیشتم
خیلی حس مادرانه داره بهم تازه گاهی اوقات صدام میزنه بچم 🥰🥰🥰🥰
خلاصه امروز من سرکار بودم و خانم کوچولو خونه مامانمینا بود که امروزم خیلی بارندگی شدید شد و باز هم رعد و برق
مامانم برام تعریف کرد ما دیدیم وروجک رفته پشت مبل قایم شده عین ابربهار گریه میکنه میگه مامانم از رعد و برق میترسه
الهی فداش بشم چقدر حواسش بهم هست آخه
حق دارم درسته بخورمش یا نخ
اومدم خونه بهم میگه عمو به بابا گفت بیا بابا بهش گفت منتظر خانونم (خانوممم)
بهش میگم خانون بابا کیه مگه با ناز میگه خانونش تویی دیگه بهمم میخنده
جوگیر خانون😉 امروز به مامانم گفته میخوام برم برای نی نی تو شمکم لباس بگیرم 😅😅😅😅
آخه خالش نی نی تو راهی داره❤❤❤
دوست داشتین برای سلامتی این دو تا نی نی یه صلوات مهمونم کنید بوس به همتون