به یک خانومی پیام داده بود میام خونت اونم گفته بود نیستم از اون موقع دیگه ورق برگشت روزی نبوده که بهش اعتماد داشته باشم خسته شدم
اینطوری خودت نابودمیشی
چرا ادامه دادی که خودتو نابود کنی از درون
کلا نگفتی چی بود !!!چرا !!!کیه؟؟؟
مطمئنی خانوم بوده؟مطمئنی خواهرشوهرت نبوده؟ هزار تا احتمال بده خواهر چرا زندگی رو به کام خودت تلخ میکنی
عجب...خیانت مسله ای نیست که حل شه.اول باید باهم حرف بزنین تا سعی کنین مشکلو حل کنین
و حرفایه همدیگرو سنیده باشین اما سعی کنین تو محیط دوراز پرخاش باشه
بعدش اگه خل و توافق کردینو اینا تازه مسله میزسه به فراموش کردن
که هیچ وقت قرار نیست فراموش شه کمرنگ میشه
ممکنه بتونی ببخشیش اما نمیتونی فراموش کنی
تا اخرشم بی اعتماد میمونی
چیزی ندیدی و این شدی؟
حامله بودم اون موقع و این که شوهرم ۱۹سالش بود سنش کم بود خیییلی جووون بود اشتباهه میشه منم ممکنه اشتباه کنم موندم چون من خودم خییلی آدم بدبینی هستم و همیشه ۹۰درصد فکرام اشتباه در اومده شرمنده شدم خیلی گناهش شسته ام تا حالا خیلی بهش تهمت زدم که بعدش بهم ثابت شده من اشتباه قضاوت کردم . همین الان صبح باز بهم ثابت شد بازم فکر بد راجبش کردم .... واقعا من باید برم دکتر خیلی درگیر شوهرم شدم در حالی که ذره ای از محبت اون بهم کم نشده تا الان مشکل ما رفیق بازی شوهرم که هر شب فقط یک ساعت میره باهاشون اون باید کنار بیام چون خیلی جنگ دعوا داشتیم ولشون نکرد
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
