من و شوهرم سرماخوردیم بعد مادرشوهرم مارو نهار دعوت کرد ( البته دیگه آخرای مریضیمونه خوب شدیم تقریبا)
شوهرم گفت به نظرم نریم اونا یه موقع مریض نشن، گفتم نمیدونم از خود مامانت بپرس، مامانشو اصرار کرد بیاید
بعد فرداش مامان خودم زنگ زد مارو دعوت کرد برای شام دیدم خیلی صداش گرفته و معلومه بدجور مریض شده
شوهرم گفت نریم خونشون الان باید استراحت کنه بعد ممکنه خودمون مریض بشیم دوباره
بعد دید من کمی ناراحت شدم گفت میخوای فردا تورو نیم ساعت ببرم اونجا؟ بعدش حرفشو تصحیح کرد گفت باهم بریم نیم ساعت بشینیم؟
ولی چطور خونه مامان اون میریم ولی خونه مامان من نمیریم