شوهر منم همینه.رفیق باز.هرروز با رفیقاشه
دقیقا مث شوهر من... همیشه میگه کار دارم وقتیم که کار نداشته باشه خونه نمیاد... سر این موضوع خیلی دعوا کردیم بابا من و بچمم آدمیم ... دیدم بی فایدس ولش کردم دیگه کاری به کارش ندارم اهمیتی نمیدم بهش.... متوجه بی اهمیتیم هم نمیشه چون براش مهم نیس
باید به خونه دل گرمش کنین...مشکلات اقتصادی همه رو فراری کرده از زندگی...خدایا خودت رحم کن..
شوهر من ۱۳ سال همینجوری بود،،،،دوسال پیش دیگع واقعا توان ادامه نداشتم گفتم من میرم دیگه نمیخوام باهات زندگی کنم طلاق میگیرم تو هم برو همون دوستاتو بیار بچه هاتو بزرگ کنن،،،اول فکر کرد دارم شوخی میکنم بعد که دید جدی میگم آدم شد و نشست سر جاش ،،،،الان دیگه کلا دور دوستاشو خط کشیده
عزیزم سوره یاسین رو بخون هم زبون بنده هم برای مهر و محبت کاربرد داره من خودم امتحان کردم واقعا عالی بوده فقط ب کلمه مبین ک رسیدی بگو خدایا منو توی چشم شوهرم عزیزو دوست داشتنی کن و شر دشمنان هامون از زندگی مون کم مطمعن باش نتیجه میده
عزیزم حواستو جمع کنی سعی کنی شرایط خونه رو جوری بچینی ک دلش بخاد زود بیاد خونه تا اینک بره رفیق بازی
همجین موردی داشتیم تو اقوام دور. خیلی عجیب بود همینک میگی شوهره تازه یاد دوران جوونی افتاده بود ک عه من هزارتا گ..نخوردم الان میرم بخورم و جداشدن
تو فقط بچسب ب شوهرت سعی کنی برش گردونی
