امشب براشام رفته بودیم خونه مادرشوهرم بعدهمیشه به خواهرشم میگه بیادچون خونش نزدیکه خلاصه شوهرم منوعصری رسوندخودش رف سرکار شب اومد لباساش کثیف بود بعدیکم خالش بهش گف باخنده وشوخی انگارازخونه پدرزنت اومدی کسی متوجه نشدفقط من فهمیدم خیلی بهم برخورد...ادامشم الان میگم
واحتما بگوبهش
یعنی منظورش اینه شما کثیفین؟
خالش همه حرفاشوبه خنده میگه که خیلیاشون بهم برمیخوره ولی هیچی تاحالانگفتم این یکی واقعاناراحتم کرده آخه بابای من زمین کشاورزی داره ولی حتی یبارم شوهرم نشده بره کمکش....حالا آخرشب مادرشوهرم زنگ زد گف پدرشوهرم گفته دخترم داشته میرفته ناراحت بود ببین چشه منم گفتم چیزی نیس حالابعدصحبت میکنیم
اینجور مواقع با صدای بلند یه چیزی بگو همه بفهمن مثلا من جات بودم میگفتم پدرزنش چی خاله جان؟
میدونم مادرشوهرم بهش بگه الان یامیگه نگفتم همچین چیزی یامیگه شوخی کردم😑چون همه حرفی باخنده میگه
من بودم میگفتم آره خاله جون شوهر من خیلی خوبه همه کارهای بابامو میکنه همیشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
