نمیخوام خیلی برگرپم هقب چون از ناله کردن خوشم نمیاد ولی انقدر اتفاق های تلخ و عجیب تو زندگیم افتاده که (نداشتن پدر مادر خواهر معلول مرگ پدربزرگ سرطان مادربزرگ و ملیون ها چیز دیگه) افسردگی زمینه ای داشتم ولی بعد از یسری مسائل اخیر مجبور شدم یه دوره کوتاه قرص مصرف کنم روانشناس برم که اونم همه چیز رو بدتر کرد و ادامه ندادم
ولی تا یچیزی میشه که خیلی ناراحت میشم یا میترسم از نظر جسمی زمین میخورم ماه پیش غش کردم ده روز پیش ی مشکل تو محیط کار پیش اومد بعدش کلا بستری شدم
در حالی که من همونیم تک و تنها تو ۱۶ سالگی مامان جونمو با دستای خودم موهاشو کوتاه کردم فرستادمش عمل مغز
من همونیم که چون زورم به خواهر معلوم نمیرسید بلندش کنم حرکتش بدم کولش میکردم
بدم میاد از خودم خیلی ضعیف شدم
من گوشه های بیمارستان با مامانجون درس خودندم و سه رقمی کنکور شدم
الان ۲۳ سالمه نباید انقدر زود جا بزنم