داشتیم قلیون میکشیدیم مادرشوهرم چایی اورد بعد که تموم شد پدرشوهرم گفت بازم چای بیار
همون لحظه شوهرم یه تکون خورد برای اینکه جا به جا بشه منم فکر کردم میخاد پاشه چایی بیاره
میشه اصل قضیه رو بگی؟
بعد به شوهرم گفتم عه فکر کردم تو میخای چای بیاری، یهو دختر خالش گفت نترس حالا نمیاره 😳 با یه لحن خیلی بدی گفت
البته این یه قضیه داره که قبلا هم حسابی تیکه انداخته سر این موضوع
باور کن اون لحظه هنگ میکنم
خیلییییی حاضر جوابه
متاسفانه من اصلا حاضر جواب نیستم
اینکه باهاش دهن به دهن بشم میترسم
چون هم خیلی سلیطه و حاضرحوابه
هم دام نمیخاد روش به روم باز بشه
هم اینکه هیچکی پشتم نیست
یعنی میدونم همه طرفداری اونو میکنن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
