بچه ها تاپیک قبلم توضیح دادم راجب شوهرم و گفتم که دست بزن داره و فلان دیگه دیشب با خودم تصمیم گرفتم صبح زود بیدار شم و برم دادگاه درخواست بدم یا برای طلاق یا مهریه
همین که بیدار شدم رفتم دستشویی درو باز کردم بیام بیرون دیدم شوهرم جلو در دستشوییه با لبخند منو نگاه کرد و ترسیدم اولش آخه اون تو اتاق خوابیده بود من تو پذیرایی
بعد گفتم تو اینجا چیکار میکنی گفت هیچی صدای فلش تانک بیدارم کرد 😐حالا الکی اصلا من فلش تانک استفاده نکردم
خلاصه رفت دستشویی و اومد من رفتم تو اتاق تا آرایش کنم یکم و دیدم اومد بوسم کرد و گفت کوتاه بیا
کجا میخوایی بری
منم سرسنگین بودم باهاش، گفتم: بهت گفتم من اگه تصمیم بگیرم برم میرم و الان اون روزه دیگه هی نشست کنارم و مثلا میخواست از دلم دربیاره
بعدش خودم فهمیدم انگار ترسیده از اینکه یه وقت من نرم دنبال طلاق خلاصه هی رفت و اومد و حرف زد باهام بخدا اینجوری نیست فلانه و بیسانه و .... من احمق دوباره خر شدم گفتم اگه فقط یبار دیگه دست رو من بلند کنی بخدا دیگه مثل ایندفعه کوتاه نمیام و ..
بعد دیدم زنگ زد به شاطر نونواییش گفت یه نون نرم کنجدی بزار کنار برای رییسم میخوام
رفت نون گرفت و نوتلا و کیک و چندتا از این ویفر ها
خلاصه اومد یه شارژ پنجاهی هم زد برام که مثلا ناراحت نباشم و هی بوسم کرد
نمیدونم کار درستی کردم کوتاه اومدم یا نه فقط خدا خودش کمک کنه بهم