وقتی ذره ای حس میکنه خوشبختم می‌ره مامان و خواهر و برادرم یاد میده و میگه این پولداره و خوشبخته و هیچ کاری برای مامان و بابا نمیکنه ،نمیاد یه مسافرت ببره شون ،بعد همه با من دشمن میشن و بدرفتاری میکنن ،وقتی ام از بدبختیام میگم شروع میکنه از شوهرم بدگویی میکنه و شوهرمو تحقیر میکنه جلوی خانوادم نمی‌دونم از دستش چیکار کنم ،فکر و ذکرش تو زندگی من ،به نظرتون چیکار کنم ،
ارتباطم هم کمه باهاش ولی همش در حال یاد دادن خانوادس ؟ تنها شدم همه باهام بد شدن
بلاک
تمام
اگه بلدی یه کم نقش بازی کنی که سیاست یادت بدم اگه نه که هیچی. یه جوری باهاش کنار بیا.
بدبشن برات مهم نباشه توهم بد باش
از نداری و مشکلات بگو و بذار یه کم جلوی بقیه شوهرتو تحقیر کنه و ازش بد بگه. کاری کن راهکار بذاره جلوت. بگه برو دعوا کن یا حرف بدی بزن. بذار همه بشنون و تاکید کن که این کارو بکنم.
بعدا جلوی پدرت یا هرکس که منطقی تره بشین گریه کن بگو به حرفاش گوش دادم فلان کارو کردم(جوری که کاملا حق رو به شوهرت بدن) و الان شوهرم عصبانیه. کاری کن خود طرف بگه اشتباه کردی به این گوش دادی و اون احمق و بدخواهه تو چرا محلش میدی. یه کم قضیه رو کش بده که خوب همه رو ناراحت کنی تا یادشون نره.
دفعه بعد که حرفی زد بزن بگو این تا زندگی منو خراب نکنه کوتاه نمیاد. اون دفعه تا پای جدایی رفتم منتظره با کلی مشکل برگردم و... دیگه محلش نمیدم و واقعا نده. همم بهت حق میدن.
وقتی یه حرف بهش میگم می‌ره الکی پیش همه گریه میکنه که این دل منو می‌شکنه و همه رو یاد میده باز همه با من بدمیشن
ببین من آدم با هوشی ام ولی این انقد حسادت همه وجودشو گرفته الان فقط دوست داره من بمیرم و هر تلاشی میکنه همه با من بدباشن و منو یه دیو به همه نشون بده
