ساعت ۱ ظهر دخترم مدرسه داره ما ساعت ۱۲ نیم راه میوفتیم دوره از خونمون بعد خواهرمم دانشگاه میخواست بره اومد با ماشین برسونمش بعد اومدم رسوندمش و دخترمم رسوندم دخترم ساعت ۴ نیم تعطیل میشه خواهرمم ۴ من ساعت سه ۴۰ دقیقه رفتم دنبال خواهرم تا برم دنبال دخترم ۴ نیم شد بعد مدرسه دخترم کلاس زبان داره که یک ساعت فرقش با مدرسه اس ساعت ۶ شروع میشه و نزدیک مدرسه اس کلاس زبانش من تصمیم داشتم بمونم تو ماشین تا کلاس زبان شروع شد همینجور بره کلاس چون راهمون ۴۰ دقیقه رفت ۴۰ دقیقه برگشت مدرسه هام باز بستع میشه شلوغ تر میشه بعد خواهرم میدونست من میمونم عمدا گفت بریم منو بگردون من گفتم حال ندارم گفت پس منو ببر خونه میگم خوب دانشگاه به خونه نزدیکه میگفتی میومدم زود میرسوندمت قهر کرد برمش گذاشتمش خونه هرچی ام میگی زودی میگه اصلا نخواستم منوپیاده کن