2777
2789
عنوان

پیرو تاپیک قبلیم

68 بازدید | 1 پست

بلند شدم باهاش حرف زدم آرومش کردم گفتن بریم دارو هات رو بگیریم گفتم ناسلامتی ۵ شنبه عروسی دختر عمته من لباس ندارم نمی خوای برام لباس بخری مرد هم انقدر خسیس خندید و گفت امان از دست تو که هیچ وقت از خرید سیر نمیشی 

بردمش داروشو گرفتیم لباس هم کلی تو بازار چرخوندمش تا لباس بخرم الان اومدیم خونه حالش نسبتا بهتره 

بهش گفتم خیلی دلمو شکوندی هم داد زدی سرم هم دمنوشم رو نخوردی گفت تنبیهت بود تا دیگه انقدر گریه نکنی من که حالا زندم 

گفتم بچه هم هر چی تو بگی قبوله 

گفت صبح حالم خوب نبود اون حرف ها رو زدم ولی بذار در مورد بچه بازم فکر کنم

بی صبرانه منتظرتم آروانم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792