2777
2789
عنوان

چجوری نسبت ب شوهرم سرد باشم

780 بازدید | 21 پست

چجوری ب شوهرم بی محلی کنم

یه هفتس همش تو خونمون جنگ و دعواس 

همش سر چیزای الکی بهونه میاره، مثلا دیشب بچم ساعت 5صبح بیدار شد بهش شیر خودم دادم، بعد نیم ساعت بازم بیدار شد گریه کرد رفتم براش شیرخشک درست کنم بچم زد زیر گریه 

اینم بگم ک شوهرم سه ماهه پیش من نمیخوابه من اتاق میخوابم اون پذیرایی 

بعد بچم با گریه بلند شد اومد دنبال من بغلم برداشتم بازم گریه کرد بعد شوهرم شروع کرد ب فحش دادن من 

ک نمیتونسی بچه رو خوب بزرگ کنی گوه خوردی بچه بدنیا آوردی عرضه نگه داشتن یه بچه رو هم نداری، خلاصه انقدر فحش داد بهم نمیتونم پام افتاده تو قبر هرزه ها 

دهن مادرت فلان کنم، دهن کسی ک تو رو بدنیا آورده فلان کنم پدرسگ 

منم گفتم خب فقط من ک بدنیا نیاوردمش قرارم نیس هرکاری رو دوش من باشه من هر شب حداقل 5بار بیدار میشم زورم نمیاد یبار بیدار شدی زورت میاد 

بعد برگشت گوه برو بمیر مرده زنده هاتو نذار فحش بدم 😕🥺

صبحم اومد برا رابطه من محلش نذاشتم بلند شد رف 

چیکارش کنم، والا دیگ بریدم راهی هم ندارم میرم خونه بابام، بابام میگه من ندادمت ک خودت انتخابش کردی چ گوهی بخورم چ غلطی بکنم 😔😭😭😭

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چرا پیشتو نمی خوابه 

نمیدونم والا 

سه ماهه جا خوابش جدا کرده میرم پیشش بخوابم اون میاد تو اتاق میخوابه میام اتاق اون میره پذیرایی بخوابه 

خودمم موندم 


15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم

بخدا شوهرم یه فحش ناموسی بده چنان جرش میدم که صدتا دکترم بهم وصلش نکنن.بگو نمردی که حالا بیدار شدی بعدشم شک نکن به همونا که فحش میدی یروزی اول تا آخر هممون پیششونیم و یکی لنگه خودت جدو آبادتو بهم پیوند میده

نمیدونم والا  سه ماهه جا خوابش جدا کرده میرم پیشش بخوابم اون میاد تو اتاق میخوابه میام اتاق او ...

منطقی باهاش حرف زدی که بگی پیش هم خوابیدن فقط برای رابطه نیست و باعث افزایش مهر و محبت بین زن و شوهر میشه

فقط اعتماد به نفس سر صبحش!

😐تازه بعد اینکه من محلش ندادم اونم باهام نحرفید رفت واس خودش نهار پخت خورد منم از شام دیروز مونده بود گرم کردم خوردم 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
چه رویی داره 

یه هفتس باهام لج کرده هر چی هم از دهنش در میاد بهم میگه

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
منطقی باهاش حرف زدی که بگی پیش هم خوابیدن فقط برای رابطه نیست و باعث افزایش مهر و محبت بین زن و شوهر ...

هزار بار بهش پیام دادم 

گفتم من برا این هر جا میری بخوابی دنبالت میام ک از همدیگه سرد نشیم جوابشم اینه ک همینحجوری راحته

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
بخدا شوهرم یه فحش ناموسی بده چنان جرش میدم که صدتا دکترم بهم وصلش نکنن.بگو نمردی که حالا بیدار شدی ب ...

چیکار کنم خواهر 

انتخاب خودم بوده. ب خونوادمم گفتنی میگن انتخاب خودت بوده ما ک تو رو ندادیم تو مارو گذاشتی بااون فرار کردی ما الان دیگ تو فامیل چی بگیم بگیم خودش رفته خودشم داره میگه طلاق میخوام 

، راهی جز مرگ مگه برا من مونده چیکار کنم 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز