گفتم که معلمم روز اول کاریمم بود مدرسه تم بزرگ کلی معلم منم کوچولو جمعشونم ۲۲سالمه
رفتم زیادم دفتر معلما نبودم بیشتر با بچه ها بودم خوشم نمیاد بشینم
همون ی زنگ که رفتم دفتر یکی گفت پسرم ۲۸ سالشه تو عروس منی اون یکی گفت اقا من اول دیدم تو رو برا خواهر زادم میخوام این یکی گفت نههه فامیل ما شرایطش خیلی خوبه بیا تورو معرفی کنم دعوا بودااا
بعد من کلا خجالتی حرف نمیزنم هی لبخند میزنم
همکارن همسن مامانم حالا بیا اینا رو رد کن عجب گیری کردم از ترس نمیتونم برم دفتر😂