کل زندگیمون قبل از بچه دار شدنمون نسبتا خوب بود بعدش اون مسولیت بچه هاشو قبول نمیکرد ردیغ از هم بازی شدن با بچه کم‌کم همه چیز هرچی پیش رفت سر کوچیک ترین مسایل جنگ می‌شد و‌بعد آشتی الان ۶ماه بهذشدت فاصله میگیره جمعه ها هم‌میره بهذبهانهذکار شب میاد تا امشب
امشب کلا شب گهیه☺️
خب
منم دیگه شوهرمو دوست ندارم
بیشتر وقتت با بچه بوده تا همسرت؟
بچتون ناخواسته بود یا با اصرار شما؟
یا ترغیب اطرافیان؟
چند بار هم دعوامون شد سنگین تو این سال ها و ولمون می‌کرد میرفت بزرگا واسطه میشدن آشتی میکردیم
خب وقتی مسئولیت قبول نمیکرد به یک بچه بسنده میکردین
بچرو بزار برو خونه پدرت قشنگ فکراتو بکن از بزرگتر مشورت بگیر خوب و بد زتدکیتو بسنج اگه نمیخوادت خودتو حقیر نکن بچرم یه مدت بده زجرشو بکشه بفهمه مسئولیت داره
چک کن ببین سر و گوشش تو بارداریت نجنبیده
منم به زندگیم سرد شدم😓همین امروز شوهرم میگفت مجرد بودم بهتر بود
ایشالله هیچ زنو شوهری فاصله نگیرند از هم . خدایا چقدر این روزا فاصله دلی زیاد شده خودت تسکین بده ♥️
اسی چندساله ازدواج کردی
بچه ات چندسالشه
دفعه آخرش ۳هفته پیش بود اونبارم‌امد‌گفت ببین ما همش دعوا داریم بیا توافق کنیم وحدت شیم بدون داستان و من گفتم واسه پول و‌مهر نیومدم و واسه بچه ها زندگی میکنم اونم گفت من دیگه حسی ندارم ولی وقتی گفتم من وابسته شدم و من دارم خوب شد آشتی کرد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
