یکی از جاری هام خیلی فتنه و حسود موقعی که تازه ازدواج کرده بودم یک هفته می موندخونه مون منم حوصله مهمون طولانی مدت نداشتم خونه ش با ما 20 دقیقه فاصله داشت و هر مدتیه یه بار می اومد منم بهش زیاد محل نمیذاشتم و گرم نمیگرفتم هر جا می رفتی پیشت می نشست غذا می پخت در یخچال باز میکرد منم سرد رفتار میکردم یکسال طول کشید این رفتارها یکروز به من زنگ زد منم حوصله شو نداشتم گوشی خاموش کردم رفته پیش جاریم اسم اعظم بد منو گفته که مهمون نواز و نمیدونم دیگه چی گفته معلوم خیلی بد گفته(اعظم خیلی می اومد خونه مون و همه ش خودش دعوت می کرد برا شام ناهار منم احترامش خیلی داشتم هیچ وقت سرد بر خورد نمی کردم) بعد اعظم رفته به جاریم سهیلا گفته و کلی حرف دیگه مطمنن بهش( من با سهیلا اصلن حرفی یا صمیمیتی نداشتم یا حرفی بزنم اصلن بینمون مسله نبوده) گفته سهیلا هم رفته اینا رو به عمه شوهرم گفته این عمه شوهرم یه زن دریده و بی آبرو هستش شوهرم بیرون دیده و جلو چند نفر به شوهر گفته زنت اجتماعی نیست زنت اهل رفت و آمد نیست زنت اصلن بلده از همون پذیرایی کنه خیلی حرفای بد دیگه... شوهرم ناراحته و به من سرکوفت میزنه...