حالم خیلی گرفتس دارم گریه میکنم از دستش اونم پشتش رو کرده انگار نه انگار که زنش رو ناراحت کرده خوابیده
حالمون خیلی خوب بود ها سه نفری من و ایشون و دختر نازم داشتیم فیلم عروسی میدیدیم
که یدفعه آقا یادش اومد که بگه برا پدرش تولد نگرفته در حالیکه کن چن سالشه زنشم یه بار حتی منو سوپرایزم نکرده که کیک بگیره واسم
گفت باید برا پدرم تولد بگیرم گفته برا من تولد نگرفتین منم دلم خیلی شکست نتونستم خودمو کنترل کنم گریه کردم و حرفامو گفتم الآنم حالم گرفته در حالیکه به دخترم شیر میدم نمیتونم خودمو نگه دارم گریه میکنم اعصابم خیلی خورد شده