خودم ۱۸
اختلافمون ؟!
بزار بهت بگم
یه روز بعد از ظهر خیلی دلم براش تنگ شده بود
بعد یک سال نامزدی برای اولین بار بهش زنگ زدم گفتم دلم برات تنگ شده (تو پیام میگفتما یا مثلا کار دیگه داشته باشم زنگ بزنم بعد آخرش هم بهش بگم دلم تنگته اما مخصوص زنگ نزدم )
بعد عصری زنگ زد بهم که فلان چیز و از کجا خریدی گفتم از مغازه خار بار فروشی
منم فکر کردم تو روستا رفته خرید کنه یه مغازه خواربار فروشی هست تو محله مون بیشتر میاد اونجا
بهش گفتم که داری خرید میکنی بیا خونمون ببینمت گفت من خرمدره ام . گفتم همون مخصوص برای فلان چیز پاشدی رفتی خرمدره گفت آره گفتم خوب منم با خودت میبردی این همه دلتنگتم 😐یهو عصبانی شد 😐😐😐😐
آخرش شب هم پیام داد تهدید کرد که امشب یه جور دیگه میشه امشب یه سری اتفاقا که نباید بیوفته میوفته فلان فلان آخرش ام یه بحث دیگه رو پیش کشید بهم گفت بی حیا 😐
منم دیگه فرداش پیام ندادم بهش زنگم نزدم اونم این هشت روزه نه پیام داده نه زنک زده هیچیییییی