خیلی رک به مادرت بگو که من و شوهرم نیاز به خلوت داریم و شوهرم از اینکه فلانی شب بیاد اینجا بمونه ناراضیه
بگو من و شوهرم خواهر برادر که نیستیم...
وااا خودتو بذار جای شوهرت
خیلی مرد خوبیه چیزی نمیگه
تو الان زن اون خونه ای یکم ب خودت بیا ، به داداشت بگو به مادرتم بگو تو روز قدمتون رو چشم ولی شبا ما تصمیم گرفتیم اجازه ندیم کسی خونمون باشه راحت نیستیم
وااا نذار بمونه
هردفه به شوهرت بگو ببرش خونشون
ولی دیگه بدعادت شد
چقد حرصم گرفت😐😐بگو شوهرم ناراحت میشه
در و باز نکنین زنگ زدم جکاب ندین چن بار اینکارو کنی اوکیه دیگه
چند تا بچه دارین؟
اصلا مهم نیست مامانت چی میخاد مهم اینه که خودت برای خودت مشخص کنی انتظارات تو چیه و سر انتظارات و خواسته های خودت سفت واستی و به هیچ وجه کوتاه نیای حتی شده به قیمت دعوا و هوچی گری و...
مگرنه روز به روز این توقعات بیشتر میشه که کمتر نه
چطور مادرت سر توقعات بیجاش هرطور دلش میخاد عمل میکنه توهم محکم باش سر توقعات بجات محکم سفت واستا و عمل کن
نظر یکی از کاربرا واقعا جواب گو ب نظرم میرسه میخوام بگم فلان روز ک داداشم خونه ما بود شوهرم .......میخواست ب زور ن گفتم ک یهو داداش ببینه بخاطر همین شوهرم قهرکرده
رودرواسی نکن به شوهرت بگو وقتی میخوای بیای خونه اول داداشمو ببر برسون اگرم گفت میخوام بیام خونه شما بهش بگه مهمونیم یا مهمون داریم به مامانتم بگو من نمیتونم هر شب اینو نگه دارم شوهرم غر میزنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
