من ۱۵ سالمه متولد ۸۷
تو خانوادم مشکلات زیادی دارم که همونا باعث شدن از شاگرد اول تبدیل به یه آدم افسرده تنبل بشم ۴ تا تجدید بیارم
روزای اول که کارنامم رو گرفتم کلی تحقیرم میکردن
که خاک تو سرت فلانی رو ببین
تو هیچی نمیشی آخرش حمال میشی
بچه همسایه رو ببین
دخترعموم رو ببین
اون دکتر شده این تجربی میخونه و...
یکی نبود بهشون بگه شما که دارین بچه های فامیل و همسایه رو به رخ من میکشید یه نگاه به پدر و مادر همونا و روابط بینشون کردین که این حرفارو میزنید؟
حالم خیلی بود هیچکس حرفامو نمیفهمید هیچکس
ماه محرم بود(من قبلاً اعتقاد خاصی نداشتم به اماما و معجزه و...)تا اینکه دیدم چه آدمایی که حاجت روا شدن ،چه کسایی که به آرزشون رسیدن
واقعاً حالم از خودم به هم خورد که چقدر بیشعور بودم
تصمیم گرفتم عوض شم اونشب کلی گریه کردم و از امام حسین خواستم کمکم کنه از خدا خواستم ببخشه منو
فرداش رفتم کلاس شرکت کردم و خوندم
خیلی خوندم اونقدر که سر کتابام خوابم میبرد
امتحانارو دادم شهریور ولی حس میکردم قبول نمیشم اونقدر انرژی منفی داده بودن که حس میکردم واقعاً قبول نمیشم
تا اینکه امروز هدایت تحصیلیم و کارنامم رو تو سایت پادا قرار دادن
ریاضی 17 شدم
زبان ۱۹
عربی ۱۸
علوم ۲۰
من عوض شدم خوشحالم که این تلنگر منو به خودم آورد چقدر احمق بودم مردمی که عزاداری میکردن رو مسخره میکردم و...
نمیگم تلاشای خودم بی تاثیر بود ولی همین که وقتی تنها بودم با خدای خودم حرف میزدم و آروم میشدم منو شرمنده میکرد و باعث شد عوض شم