من زاده شهریور ۱۳۲۱ ام من بعد ۶ تا پسر دنیا اومده بودم اسمم رو پدرم انتخاب صنوبر
ما تو یه روستا اطراف اصفهان ساکن بودیم اون موقع ها کسی زیاد به درس خوندن اهمیت نمیداد به درس خوندن دختر ها که اصلا اهمیت داده نمیشد ولی پدرم همیشه آرزو داشت من درس بخونم و طبابت کنم پدرم هر روز کلی راه رو با الاغ منو میبرد تا شهر که درس بخونم تو روستایی که هیچ کس سواد نداشت من نهم راهنمایی رو تموم کرده بودم اونم فقط یه لطف پدرم وگرنه مادرم مدام طعنه میزد که دخترای مردم همه شوهر کردن فقط تو موندی اما پدرم به حرفای مادرم اهمیتی نمیداد تو همین روزا یه روز رفته بودم چشمه آب بیارم یه پسر رو کنار آب دیدم که داشت صورتش رو میشد منم نشستم کوزه رو پر کنم بعد از پر کردن کوزه صدام زد صنوبر نمیدونستم اسم منو از کجا میدونه ولی جرعت برگشتن نداشتم و تا خونه دویدم اون روز وقتی برگشتم مادر با پدرم داشتن دعوا میکردن