ما از مسافرت اومدیم خودش تنهاگفت میرم خونه مادرم، گفت یه ظرف بردار داخلش شیرینی و تنقلات بزار تا ببرم منم به اندازه خودشون گذاشتم و درش بستم بعد دیدم اومده ظرف رو پر پر کرده منم زورم اومد گفتم به اندازه خوردن خودشون گذاشتم بسه
ظرفو پرت کرد طرفم تمام داخلش ریخت رو زمین جلو بچه هام چقد چیز گفت
دیگه چندتا دونه شیرینی این حرفارو نداشت خداوکیلی
اونکه دیگه گذاشته بودشون
من نمیدونم چرا به هر کی میگم الهی یکی لنگه خودت بیفته وسط زندگیت بهش برمیخوره ☹️☹️☹️ یعنی خودشونم میدونن شخصیتشون در حد نفرینه😆 ولی ای کاش خودم یکی مثل خودم بیاد تو زندگیم ، شبانه روز دعا میکنم ، شما هم که داری میخونی دعا کن 🤗