چن روز پیش بعد ماه ها رفتم خونه مادرشوهرم ،فاصله امون زیاده، پدرشوهر ندارم
بستری شده بود چن بار همراه موندم بعد مرخص شدنش رفتم خونشون ،هیچی تو خونه نداشت ، خجالت کشیدم
رفتم در حد دومیلیون یه سری وسایل خریدم برنج و مرغ و روغنو ...
اینکه چقدر خوشحال شدو دعا کرد ،بماند
ولی خیلی ناراحت شدم ، ما هرماه مبلغی به حسابش میریزیم ولی کفاف نمیده
جز همسر من چهارتا پسر داره ،واقعا چطور میشه با چشمشون میبینن هیچی نداره ولی براش نمیخرن
هنوز ناراحتم با اینکه یه هفته ازش گذشته