اصلا با نفس کارم مشکلی نداره میگه چون اونوقت شب اومدی شهرک و سر جاده وایستادی ماشین بگیری نمیخوامت دیگه
مثل دوستای خرابت هستی و اب از سر گذشته ایی
من اونشب اژانس گیرم نیومد و با یه ماشین رفتم که تاکسی نبود وقتی رسیدم فهمیدم تاکسی نیست چون کرایه قبول نکرد خودمم خیلی بدم اومد
خالا چکار کنم؟
هیچ
هیچ‌وقت وارد ماشین شخصی نشو
چی بگم ب شوهرت نمی گفتی کرایه نگرفت
هم رفتن ب سرکارش اشتباه بود هم گرفتن ماشینت از ریشه کارت اشتباه بود
مسایلتو تو خونه حل کن نرو محل کارش هرگز غرورش جلو همکاراش خرد میشه
ازش عذرخاهی کن و بشین منطقی داخل خونت مشکلتونو حل کنین
خبر از تاپیک قبلی ندارم عزیزم. ولی اکه خدای نکرده بلایی سرت میاوردن چی؟؟ اونوقت کی پاسخگو بود؟ به نظرم شوهرت حق داشته نگران بشه ولی خب شاید دوتاییتون دارید لجبازی میکنیدو بلد نیستید مشکل رو با گفتگو حل کنید
اون از یه چی دیگه ناراحته
هی داره به این بهونه ها خودشو خالی میکنه
ریشه شو در یاب
دعوا رو تو محل کارش کشوندی
صبر میکردی خودش میومد
وجه درستی نداره
مرد هم بره سرکار خانمش دعوا چقدر بده همونقدر هم کار شما بد بوده
اون موقع شب با ماشین شخصی
واقعا حق داره
مردا مثل ما خانما نیستن
شاید مشکلی براش پیش اومده
شاید تو محیط کارش به مشکل خورده
مردا وقتی دغدغه دارن ساکت و گوشه گیر میشن صدای ازشون در نمیاد
تنها چیزی که میتونه ارومشون کنه یه خونه و تنهایی و آرامشه و سکوت
و میان مشکلات خودتون
همسرتون با توپ پر بیاد محل کارتون بنظرتون خیلی خوشحال میشید
واقع بین باشید کار این خانم بد بود
باید صبر میکردی همسرش بیاد خونه یه چای دستش بده بعد بگه من از این سردی این تعبیر رو کردم
اگر که حدسم درست من خوشحالیت به همه چیز ترجیح میدم
