درست دوماه پیش من شب خابیدم بعدحس سنگینی کردم چشاموک بازکردم تواتاق خاب بودم همون شیم شوهرم رفت مسافرت پیش مادرجونش یک شهردیگه هستن، قشنگ سایه بلندسه تادیدم آهسته ازتواتاق خابم رفت توقسمتی ازحال درحال رفتن بود، وای بچها قشنگ سایه یک آدم بودااولش گفتم شاید شوهرمه بودرفتم ببینم کیه 🧐 ک