خانمای عزیز یه خواب دیدم دیشب با اذان صبح بود بیدارشدم قبلش خواب دیدم که توی خونه نشسته بودم (خواستگاری هم که توی واقعیت رد کردم به خطر پیشنهاد محرمیت و اینکه برم یواشکی توی خونش،اونم بود)بعد یه قرآن با جلد صورتی دستم بود داشتم می خوندم خواهرم از پشت اپن آشپزخونه عکس یکی از فامیل های دورمون رانشونم میداد که ببین چقدر قشنگه گوشی را گرفتم دستم تا عکس راببینم و قرآن یه کم توی دستم به سمت پایین بود که خواستگاری که جریانش را توی پرانتز گفتم، بهم گفت سر قران را به سمت پایین نبر منم با لبخند دادمش قرآن را به خواهرم تا عکس را ببینم و قرآن را بگیرم که از خواب بیدار شدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.