باید باید باید سیاست یاد بگیری. با زبون شوهرت و راه ببر. یکسره واسش حرف بزن معمولی ، نه با طلبکاری و غر غر . همین حرفا رو بهش بگو. بگو میخوای مستقل شی . بگو خونه عوض کنی میخوای بچه دار شی. مثل برادرشوهرت که میگه خونه داشته باشم ازدواج میکنم.خیلی باید رو شوهرت کار کنی تا موفق شی . ولی حتما موفق میشی❤
قربونت عزیزم. آدم به هر چی بخواد میرسه. فقط تلاش کن و عجله نکن. کم کم باید تغییر بدی. همش در مورد وام حرف بزن. برای پول پیش خونه. درباره خونه خریدن حرف بزن. براش هدف مشخص کن. بذار بدونه قرار نیست تا اخر عمر اونجا بشینه. بهش فشار نیار یکدفعه ای نمیشه، بازم میگم ، کم کم و با سیاست
واسه خودت یک کار خونگی جور کن. افسردگی وجود نداره و زاده ی ذهن انسانه.
حتما حتما تا بچه نداری یک کسب و کار راه بنداز. تو الان یکسره تو خونه ای فک میکنی افسرده ای . کار کن با درآمد برای خودت طلا بخر ، بعد ها واسه پول پیش یا حتی خونه خریدن با شوهرت پولتون و بذارین رو هم و یک کاری بکنین. به هر حال زندگی دوتاییتونه و باهم تلاش کنین
نخونده میگم نمون در هر شرایطیییییی
جاری من با مادرشوهر زندگی میکنه بدبخت شده ...نه احترامی نه حریم خصوصی حتی اختیار بچشو نداره
قربانت عزیزم
ببین اگه بچه دار بشی مطمئن باش توی اسم بچه ات،نحوه نظافت و لباسش هم دخالت میکنن من تمام این چیزا رو کشیدم
به نظرم اگه طلایی چیزی داری با شوهرت صحبت کن بگو طلاهام رو میفروشم بقیه اش رو مامانت بذاره و برا ما هم خونه بخرن نصفش بخاطر طلاهام به نام تو باشه ولی بخرن.
این رو همیشه آویزه گوشت کن هر چقدر کم توقع تر و بی زبون تر باشی بیشتر حق به جانب برخورد میکنن و بیشتر به خودشون اجازه دخالت میدن.
نهایتش اینه یه مدت انقدر دم گوش شوهرت تکرار میکنی که چرا برا داداشت میخرن اما به تو نه که شوهرت هم کم کم به این فکر میفته که اگه براش کاری هم نکنن خودش باید یه تکونی بخوره
وقتی شوهرت هم ببینه داری مستقل عمل میکنی کم کم ارزشت میره بالا و به سمتت کشیده میشه ، به حرفات گوش میده. بعد میفهمی تغییر و خودت هم لذت میبری
