دو خواهر بودن یکیش خوشگل و ناز و عشق مادرش ولی اونرکی شبیه عمش و زشت بعد خواستگار اومده بوده برای خواهر خوشگله و پیره و دختره هم عاشق هم
شب خواستگاری پدر داماد امر میکنه باید با دختر زشته ازدواج کنید
اسم دختر بزرگه هم اقدس بود...
من واقعا در برابر کسی که بخواهد به من درسی از ادب پارسی بدهد سرتا پا به گوش می ایستم و با سری از تواضع و قلبی اکنده از شوق اشتیاق به درسهایش با گوش جان دل میسپارم و در کمال سادگی قلبم رو چونان زمین شخم زده و اماده کشت تحویل دستان سبزش میدهم تا بذر های دانش را در وجود تهی من بیفاشند و مرا از جهلی که دانش پنداشتمش نجات دهد...
من واقعا در برابر کسی که بخواهد به من درسی از ادب پارسی بدهد سرتا پا به گوش می ایستم و با سری از تواضع و قلبی اکنده از شوق اشتیاق به درسهایش با گوش جان دل میسپارم و در کمال سادگی قلبم رو چونان زمین شخم زده و اماده کشت تحویل دستان سبزش میدهم تا بذر های دانش را در وجود تهی من بیفاشند و مرا از جهلی که دانش پنداشتمش نجات دهد...