2777
2789

 تازه عضو شدم چند سال خواننده خاموش بودم🖐🏻😅

سم ترین کار خودم....به دوتا از دوستام رفته بودیم بیرون...یکی از دوستام کلا عاشق بود

هرکیو میدید درجا عاشقش میشد...حالا ما رفتیم تو سوپری صاحب سوپری یه پسره جوون بود...دوسته منم همچین بهش نگاه میکرد و لبخند میزد انگار سالیان سال باهم نامزدن....خلاصه منم نمیدونم چه مرگم بود فاز غیرت برداشتم حالا فکر کنید چادری هم بودم هی هم خودمو با وقار و متانت جلوه میدادمااااا زیر چادر شلوار اسلش پام بود با جورابای ساق بلند زرد🙂همون لحظه که فاز غیرت برداشتم دوستم داشت با لبخند خوراکیارو حساب میکرد ارتباط چشمی میگرفت منم اخمامو توهم کردم رو بهش با صدای بلندددددد  گفتم خجالت بکش یکم سنگین(اومدم بگم سنگین باش) که نمیدونم چیشد دیدم همه چی برعکس شد و از پشت افتادم تو سبد نون باگتا حالا چادرم رفت کنار پاهام از لبه سبد اویزوون با جورابای زرد اون ۳ تا هم منو با دهن باز نگاه میکردن:)

دلم میخاس ذوب شم🖐🏻🙂😂

عاشق گربه هام🥺💜

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سمی کاری که توی تموم عمرم کردم من ده ساله بودم خواهرم ۷ ساله یه مستاجر داشتیم دو قلو پسر داشت به شدت بددهن بودند یه بار تموم شربت و دارو ها ی خونه را قاطی کردیم بدیم بخورن بمیرن اینا هم خیلی شکمو بودند هر چی اثر کردیم گفتیم خوشمزه س شربت آلبالو هست نخوردن خیلیی خدا به اون ها و ما رحم کرد که نخوردن

کوچیک بودم نمی‌دونم چند سالم بود فکر کنم پنج تا شش 

😑😑یه مامانم گفتم خودم میرم حموم 

بعدش شامپو رو پیدا نکردم 

تیرک ریختم رو موهام 

بعد برای اینکه خوب نشسته بودم شب ها مثل سرخ کردن پیاز روی روغن 

انگار رو سرم چیزی سرخ میکردم اینجوری می‌سوخت 

منم به مامانم چیزی نگفتم تا اینکه بار دیگه حموم رفتم 

گریه کردم گفتم سرم میسوزه 

یکچیزی شبیه پودر و رو سرم ریختم 

بعد مامانم نگران منو برد حموم و موهام و شست 

همه چیز در سن ۹ سالگی متوقف شد 

ما کلا خانوادمون مذهبی هستن ولی برای اولین بار یکی از فامیلامون عروسی دیسکو(مختلط)

گرفته بودن تو تهران و ما هم دعوت بودیم....خلاصه ماهم رفتیم فکر کنید طرف ما همه چادری و باحجاااب طرف اونا کلا هیچی😂

حالت تالار اینجوری بود که یه باغ خیلی بزرگ که وسط این باغ سالن بود...

خلاصه گارسونای تالار متاسفانه پسرای خیلی جوونی بودن( اینکه میگم متاسفانه بخاطر ابروریزی های خودمه)

وسط مجلس بودیم و این گارسونا همینطور میچرخیدن و ابمیوه و خوراکی های مختلف میاوردن...

منم کنار خالم نشسته بودم بین صندلیه منو خالم هم فاصله بود....من نگاه به ی سمت دیگه بود که دیدم خواهره عروس وسط پیست رقص ولو شد کلی خندیدم و بعد با نیشی که تا شقیقه هام باز شده بود برگشتم به خالم بگم که دیدی چجوری افتادو اینا خدا نصیب گرگ بیابونم نکنه گارسونه بین صندلیه منو خالم ایستاده بود داشت سینی ابمیوه رو میزاشت رو میز من باهمون نیش باز رفتم تو صورتش گفتم واییی خاااااله🙂 بعد از ۱ دقیقه تازه مغزم فرمان داد یهو جیغ زدم اونم سینی از دستش ول شد همه ابمیوه هاریخت رو میز🙂😂بعد گفت عه ببخشید ترسوندمتون؟🙂😂

من فقط پاشدم از محل حادثه رفتم خودمو تو باغ گم و گور کنم بعد سالنی ک گارسونا توش خوراکب و غذا اماده میکردن انتهای باغ بود منم همینجور که حرص میخوردم و فش میداد از داخل کیفم شاباشایی که برداشته بودمو گرفتم دستم شمردم (فک کنید با ۱۷ سال سننننن)بعد برا اولین بار بود کفش پاشنه ۷ سانتی میپوشیدم یکم بم گشاد هم بود کفشم

همینطور که میرفتم یهو پام پیچ خورد کفشم از پام دراومد پهن شدم رو زمین و تمام شاباش هام هم ریخت کنارم سرمو اوردم بالا همون گارسونه ک رفتم تو صورتش دقیقا جلو پای اون انتهای باغ خورده بودم زمین:))))))حس خیلی عجیبی بود دوس داشتم بمیرم اون لحظه🙂

پاشدم و کفشمو برداشتم و رفتم🙂 شاباشامم از دس دادم و تا اخر عروسی خودمو قایم کردم منو نبینه🙂😂

عاشق گربه هام🥺💜

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز