امشب غذا درست کردم
با شوهرم قهر بودم پیام داد شام چیه جواب ندادم
دیدم بعدش نوشت مواد اسنک میگیرم گفتم اوکیه حالا میخره فردا شب درست میکنم
اومد خونه گف چرا سفره پهن میکنی
گفتم من شام درست کردم
گف ن من داداشم( بهتره بگم هوو من ک زندگیم سرش خونه) میگف من داداشم غذا نخورده باید اسنک درست کنم برا اون
گفتم شام امادس ب من مربوط نیست اون نخورده
داد بیداد ک من نمیخورم من اون بدون غذا بمونه خودت تنها بخور من میرم بالا درست میکنم داغونم ایقدر گریه کردم
اون رفت بالا منم هرچی بشقاب بود رفتم انداختم تو سینک شکستن🥺🥺🥺😭😭😭😭😭