کسی هست بیاد دلداری بده

می‌دونی چیه ، اینکه تو خودت با دست خودت برگه اعلام رضایت مرگ شو امضا نکردی این خیلی درده جیگرم خونه😭 طفل معصومم زنده بود گذاشتمش تو اتاق اومدم بیرون بدون اینکه بدونم تو دلش بعد رفتنم چی میگذره خدااا😭

وقتی رسید دستم بچه خونگی بود ۶ ماهه نمیخواستنش دلم سوخت نگهش داشتم چون هرجا می‌فرستادمش از پس خودش بر نمی اومد آموزش ندیده بود نمیتونستم ولش کنم دلم نمی اومد از ساعت ۶ ۷ که گذاشتمش که برای همیشه آمپول بزنن بخوابه ی چشمم اشکه ی چشمم خون، دلم کبابه براش، نمیدونم چیکار کردن 

ایا واقعا آمپول زدن یا فرستادنش برای حیوون های وحشی

راحت چشماشو بست یا با ترس ، مثل هروقت میترسید ضربان قلبش تند شد یا آرامش داشت😭😭

طفل معصومم خیلی درد داشت خیلیییی اصلا نمیتونست بخوابه اصلاااا 

فقط وقتی بغلش میکردم یخورده اروم می‌گرفت می‌خوابید

ولی دلم تنگ شده براش یکسال کنارش بودن کم نیست 😭😭😭😭

دارم از درد میترکم دلم میخواد بمیرم برم پیشش بغلش کنم دوباره بوش کنم بوی بچه میداد غرق محبت بود مظلوم بود خیلیییی مظلوم بود، دیشب تا صبح تو بغلم بود که یکم بتونه بخوابه ،موقعی که داشتن از دستش عکس می‌گرفتن از درد زیاد طفل معصومم بهم پناه آورد چقدر حرف زدم براش گفتم عزیزدلم خوب میشی میریم خونه بازی میکنیم آروم شد هرکاری میخواستن انجام بده انجام میداد تموم شد گفتن دستش بدجور شکسته استخوناش جدا شده وااای خدا وای دارم دق میکنم از یادآوری 😭😭😭

عروس هلندی هم داشتیم ها 

پراش یکم در اومده بود کوتاه نکردیم ازاد بود تو خونه 

داداشم پنجره رو باز کرد اونم رفت تو خیابون

هرچقدرم دنبالش گشتیک پیداش نکردیم 

نمیدونم کسی گرفتتش یا خوراک گربه شده چون خیلییی دستی بود😔😔

از غم دوریش دارم می‌ترکم انقد گریه کردم که کفر همه در اومده دعوام میکنن ، تو کلینیک وقتی گفتن باید بخوابه تو بغلم بود زنده بود نفس میکشید زدم زیر گریه ولی میدونستم بیارمش خونه باید ذره ذره اب شدنشو ببینم چون طفل معصومم استخون دستش از کتف خورد شده بود

طاقت نیاوردم ببینم میخوابه گذاشتمش تو اتاق درو بستم

هنوزم حس میکنم وقتی بستم با یدونه دستش چطور خودشو رسونده پشت در که باز بغلش کنم

وای خداااااا چقد التماس خدا کردم دیشب 

چقدر گریه کردم

چقد زجه زدم 

چقد قول  دادم اگه خوب بشه بهشون عمل کنم😭😭😭😭

چرا خدااااااا چراااا اخههه 😭😭😭😭