همیشه شاکرِ نعمتهایی که بهم دادی هستم
شکر گزارِ سلامتی
شکر گزارِ وجود دخترم
شکرگزار وجود تک تک اعضای خانوادم
اما همیشه کمبود محبت داشتم
خیلی وقتا سعی کردم محتاج محبت کسی نباشم و یمدت خوب گذشته ولیباز چیزیپیش میومد که انگار داغ دلم تازه میشد
و کل گذشته یادآوری میشد واسم
جزئیات خیلی کوچیکن و شاید بنظر بیاد چیزی مهمی نباشه
ولی روهم رفته از من آدمیساخته با یکشخصیتی که یک خلاء بزرگ همیشه تو زندگیش داره "حس دوست نداشته شدن"
از بچگی
توی فامیل انگارهیچکدوم ازبچه هایفامیل منو دوست نداشتن
و همیشه با دوتا خواهرام خیلی بهتربودن
حتی بزرگایفامیل
ازشون حرفای منفی کم نشنیدم
درمورد حسشون نسبت به من
و مقایسشون با خواهرام
تو مدرسه...
معلما...
تو هر رده از مدرسه فقط یه دوست داشتم
کل دوران ابتدایی یه دوست
دوران راهنمایی فقط یه دوست
دبیرستان و دانشگاه هم همینطور
همیشه حس کردم آدم دوست نداشتنی هستم
خانواده...
خواهر برادرا خیلی باهم خوبیم
ولی همیشه حس کردم اونا باهم بهترن
اون دوتا خواهرامو بیشتر دوست دارن
خیلی سعی کردم به خودم بگم نه اینطور نیست، واسه خودم یادآوری کنم که چه زمانایی واسم چکارایی کردن پس دوستم دارن
میدونم دوستم دارن، ولی بحثمقایسه که میشه میبینم من خیلی عقب تر از بقیه ام تو ذهنشون
ازدواج کردم و اولش همسرم دوستم داشت بهم ابراز محبت میکرد...
یواش یواش کمتر شد و ...
الان حس میکنم بهم عادت کردیم
یه زندگی سرد
هرخواسته ای ازش دارم هیچوقتانجامش نمیده(خواسته درمورد نوع محبت )
خیلی واضح خواسته هامو به زبون میارم
بهش میگم
ولی اصلا تغییری نمیکنه
بهش میگم گوشیتو کمتر دستت بگیر
کمترباهاش سرگرم شو ولی فقط یه روز رعایت میکنه
من و شوهرم کنار هم نمیخوابیم
هردومون اینطور راحتیم
البته شوهرم اول اینطور راحت بود
منم عادت کردم
تو تخت جا واسمون کم میشد
میگفت خوابم نمیبره
خیلی تکون میخوره
بعد از رابطه از هم جدا میخابیم
فقط وقتایی که رابطه میخاد میاد پیشم
و بارها بهش گفتم وقتای دیگه ام که برنامه ای نداری جای گوشی بازی کردن بیا ده دقیقه پیشم بعد برو بخواب
و تو این چند سال شاید دوبار اینکارو کرده فقط
غرورمو گذاشتم زیر پا و بااااارها یادآوری میکنم
ده دقیقه قبل از خواب که با گوشی سرگرم میشی واسم وقت بزار
بچه نمیزاره اصلا باهم حرف بزنیم تو طول روز
ده دقیقه شبا وقت بزار
سر تکون میده به نشونه ی باشه
ولی انگار نه انگار...
همیشه یه بغض همراهم هست
مدام میگم کاش خوشگل بودم
کاش مثل فلانی بودم
کاش حرف زدنم مثل فلانی بود
کاش هیکلم خوب بود
از هرچیز ظاهری متوسط رو به پایینم
انگار خداهم منو زیاد دوست نداشت🙃
به صورتم تو آینه نگاه میکنم ببینم چیه صورتم زیباس؟هیچ
نه ابروی نه مژه نه پوست نه لب و دماغ نه حتی موی خوبی دارم
روزی چند بار میگم خدایاشکرت بابت هرچیزی که بهم دادی
ولی دلم میخاست کمی دوست داشتنی تر بودم
چندتا دوست داشته باشم ولی دریغ...
ایرادامو قبول دارم اما شخصیتی که دارم ازبچگی درست شده و من فقط بهشون آگاهم
تلاشم واسه درست شدن همیشه بی ثمر بوده