یه چیزی هست که داره اذیتم میکنه سالهاست
من چهارده سالم بود که شوهرم دادن اوایل شوهر دوست نداشتم چون نمیدونستم شوهر چی هست اصلا
ولی الان با شوهرم تقریبا هیچ مشکلی ندارم
ولی از همون موقع که عقد کردم بامادر شوهر و پدر شوهرم مشکل داشتم و اصلا ازشون بدم میومد
قطعا به خاطر این که بهم میگفتند چرا نمیای خونمون؟؟؟
الان هنوزم از اونا و خونشون رفتن میترسم وهراس دارم من 29 سالمه و مادر دو فرزندم
ولی هنوزم هر روز ارزوی مرگ پدر شوهرم میکنم
چون خیلی ازش بدم میاد به اشکال مختلفی با رفتارش بی محلی هاش اذیتم میکنه
مشکلم با خودم اینه که دوست ندارم برم خونش ولی از ترسم میرم خونش و اگه یه هفته نرم تا هفتهی دیگه استرس دارم که اگه این هفته برم باهام سرده و بی محلی میکنه در صورتی که اصلا حاضرم بمیرم ولی خونش نرم ولی مادر شوهرم که زن خوبی هست اونم از دستم ناراحته که چرا کم میرم
وسواس فکری دارم با این که ورزش میکنم افکاری از این دست اذیتم میکنه خواهشا کمکم کنید زندگیم داره به فنا میره
بزرگترین ترسم از زندگی اونا هستن
همیشه میگم کی میمیرن از دستشون راحت بشم