دیگه ندارمت عزیزم...
به همین راحتی از دست دادمت به راحتی یه لحظه توقف ضربان قلب کوچولوت 😔
عزیزکم غصه جای خالیت داره مامانو دیوونه می کنه 😭
نیومده کلی خاطره با هم ساخته بودیم
هر شب که به خاطر تو داروهای مکمل می خوردم امیدم این بود خوب رشد کنی و سالم بیای بغلم ولی نشد که بشه بهت می گفتم بخور خوشگل مامان که تپلی و قوی بشی الان باید بخورمشون تا بدنم بتونه جدا شدن از تو رو طاقت بیاره😭😭
تو خیالم یه بچه شیطون بودی که صندلی عقب ماشین وسط خواهرات می نشستی و از بازی باهاشون خوشحال و خندون بودی اما تصویری که فقط یه تصوره قلبمو به درد میاره...
خواهرت ظرف غذا و لیوان کودکی که برات خریدم همشو برد قایم کرد که جلوی چشمم نباشه ولی من دیدم و دق کردم 😭
با هم شده بودیم دو تا نفس، به قول بابایی زورمون زیاد بود واسه همین، حرف حرف من و تو بود و بس😔
با خیال بودنت و بزرگ شدنت هنوز دستم روی شکممه و باهات حرف می زنم می تونی بشنوی عزیزکم؟
شلوار بارداری که سفارش داده بودم دیروز اومده بود خواهرت تحویل گرفته بود و قایمش کرده بود که من داغ دلم تازه نشه اما چون هنوز توی شکمم بودی پوشیدمش که اینم باهات تجربه کرده باشم نازنینم...
بابایی میگه ناشکری می کنی به خدا که ناشکر نیستم فقط تحمل کردن جای خالی تو که این مدت هر روز و هر شب باهاش حرف می زدم برام خیلی سخته
خدایا من راضی شدم به رضایت تو،خودت تحمل این غم سنگین رو برام ساده کن خودت کمکم کن
خدایا دل هیچ مادری غصه دار از دست دادن جگرگوشه ش نشه