من یه پیج تو اینستا پیدا کردم ی خانم مهربون و خوبی بنظر میاد. پست هاشو با دقت نگاه کردم با چند تا بیمار صحبت کرده بود و مشکلاتشونو تو نوجونی و اتفاقایی که براشون قبلا افتاده ریشه یابی میکرد. منم خود ب خود یاد رفتار پدر مادرم افتادم نشستم کلی گریه کردم چشمام باز نمیشن. مامان من خیلی گیر میداد نوجونیمو زهر مار کرد. همش گوشیمو چک میکرد. تا میرفتم حموم یا دستشویی یا ظرف بشورم میرفت سر گوشیم. ب داییم گفته بود این همش گوشیشو میذاره رو سایلنت. داییم اومد باهام حرف زد. اخرشم مامانم مجبورم کرد به داییم بگم تو اگه تو سرمم بزنی من چیزی نمیگم😭 کلا خیلی زخم خوردم از نوجوونیم. الان که متاهلم و ازدواج کردم اعتماد ب نفسم کاملا پایینه. یکی باهام بحث کنه نفسم تند میشه و صدام میلرزه نمیتونم جوابشو بدم. به قول مشاوره این تجربه ها ادمو زخمی میکنن و تا درمان نشن همیشه اوضاع همینه.
بابامم واسه لباس پوشیدنم گیر میداد با اینکه ارایش چندانی نمیکردم و لباسام بد نبودن. الان حس خشم دارم نسبت به پدر مادرم. اینقدر زخمیم کردن که چی بشه؟ الان شوهرم همه کاری کرده تو مجردیش و نصیب من شده. من چی؟ من زخمی و بی اعتماد ب نفس شدم. شما تجربه شبیه من داشتین؟ چجور با این دردا کنار اومدین؟ خیلی درونگرا شدم و تو جمع ها خوشم نمیاد باشم. هیچ دوستی هم ندارم. من اجازه بیرون رفتن تنهایی هم نداشتم. حق نداشتم با موبایل تو خونه صحبت کنم چون هیچ اعتمادی بهم نداشتن. خیلی ناراحتم خیلی دلم گرفته
شما مشاوره نگرفتی که اوضاعت بدتر یا بهتر بشه عزیزم!
هایلایتهای پیجش رو خوندی و یاد خودت افتادی و ناراحت شدی
از همون مشاور؛مشاوره بگیر در این زمینه
احساسات امشبت هم گذرا هستن ولی تاثیرات منفی ای که رفتار غلط والدین روی بچها میذاره همیشه هست متاسفانه
وَالضُّحَی (سوگند به روزِ روشن)وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَی(و قسم به شب هنگام آرامش آن)مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَی(که پروردگارت هرگز تورا ترک نکرده و با تو دشمنی ندارد)🩵
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
چند سالتونه؟ یادمه هم دوره ای های من همه همین مدلی بودن اما خانواده خودم نه واقعا گیر نمیدادن یعنی گیر الکی نمیدادن چهارسالم شهرستان موندم درس خوندم مجردی زندگی کردم الانم که متاهل هستم از همسرم بیشتر اجتماعی ترم
البته باگ هایی توی زندگیم داشتم و دارم و مدیتیشن میکنم که خیلی اثر داره
بدون اطلاع قبلی درخواست دوستی ندید و حتی الامکان سوالاتتون رو در پستاتون بپرسید ❤️
الان از خانوادم خوشم نمیاد چون رفتارشون اینجوری بوده. یچیز دیگ هم هست. من خیلی وابسته پدر مادرمشدم خود به خود. چون فقط پیش خودشون بودم. الان با اینکه ازشون ناراحتم اما زبونم لال اتفاقی براشون بیوفته من اول دخترمو میکشم بعد خودمو. نمیتونم ذره ای بدون اونا نفس بکشم و زنده باشم. ببین با من چه کردن
عزیزم ریشه یابی مسائل تو دوران کودکی اکثرا تا هفت هشت سالگی هست که خیلی تاثیر میذاره تو بزرگسالی. اینایی که شما میگی مربوط به سن بلوغ هست. مطمئن باش همه ی آدم ها تو سن بلوغشون بالاخره یه چالش هایی دارن با خانواده حالا برای شما شدید تر بوده. کلا یه قانون کلی وجود داره. اینکه بدونی چه مسائل و مشکلاتی رو پشت سر گذاشتی و کاملا بپذیری. باید بپذیری که پدر و مادرت به نوع رفتار مناسب با فرزندشون آگاهی نداشتن. خیلی از پدر ومادرها عدم آگاهی دارن و باعث آسیب میشن. روزی که با خودت کنار بیای که بله پدر و مادرم اشتباهاتی داشتن و قطعا این اشتباهاتشون فراموش نمیشه اما باید رها کنی و گذشته رو بپذیری با همه ی خوبی و بدی هاش... اون روز قطعا حال خوبی پیدا میکنی
بعد از اون باید بری پیش مشاور برای پیدا کردن راهکارهایی برای افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس