2777
2789
عنوان

تو خونمون همه از هم متنفرن

| مشاهده متن کامل بحث + 750 بازدید | 50 پست
ببین تو وضعیت رو تغییر بده...شلوغ کن شوخی کن تیکه بنداز بخندونشون یه غروری حلکمه تو خونتون که هیشکی ...

یادم نمیاد تو 24 سال زندگیم شوخی کرده باشم  

دلم میخواد از اون خونه برم خودمو نجات بدم

حس میکنم من نباشم اونها هم راحت ترن ولی نمیزارن برم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

😍❤️😂 نه عزیزم اتفاقا هم اتاقیامم همینجورن امضاتو دیدم منم روستایی هستم باافتخار

😂😂🤣خوبه پس ی مشکل مُسریه

خوشبختم عزیزم😍

با افتخار دختر روستایی هستم🙆‍♀️دانشجومعلمم ترم ۴ کارشناسی پیوسته آموزش ابتدایی میخونم... برای شادی روح داداشم ی صلوات میفرستی🩵🥲
منم دقیقن همین حرفارو میگم کاش.. از‌بدبختیم کارمند شدم اینجا‌ هر چیم در میارم میریزیم شکم داداش قل ...

خیلی خیلی درکت میکنم

من با دوستام دوساعت برم بیرون بعدش خونمون جنگه 

دلم برای زندگی دانشجویی تنگ شده چقد راحت بودم اون روزها

خدارو شکر داداش ندارم حداقل تو این اوضاع

من چهارسال خوابگاه دانشجویی یه شهر که چهار ساعت با شهرمون فاصله داشت دانشجو بودم .وقتی میومدم خونه انگار حس خفگی بهم دست میداد داعم منتظر بودم مامان یا بابام داد بزنه .انقدر بد بود ترم آخر به دوستم گفتم بیا ازدواج کنیم اومد خاستگاری و فوری ازدواج کردیم .الانم دقیق دو ماهه قهرم با خانوادم و جواب هیچ کدومشون نمیدم .باور کن این قهر بودن هاشون انقدر ادامه دار شد که ازدواج کردم میرفتم خونشون تو راهه برگشت گریه میکردم حالا دو ماهه کاملا قطع رابطه کردم راحتتتتتتت شدم

خدایا کمکم کن ،آدمهایی که دوستشون ندارم دست از سرم بردارن ....😔چقدر تحمیل میکنن خودشون رو اه 
خیلی خیلی درکت میکنم من با دوستام دوساعت برم بیرون بعدش خونمون جنگه  دلم برای زندگی دانشجویی ...

ولی سعی کن یه جوری خودتو نجات بدی البته برای ازدواج عجله نکن و بخاطر فرار از شرایط ازدواج نکن

بخداا بهترین دوران بوود

وای خداروشکر...من داداشم سر این رفتارای بابام عقده ای شده یه لات که اذیتمون میکنه ..کاش نبود

من متاهلم زمانی مجرد بودم بابا مامانم که دعوا یا قهر داشتن ما بچه ها نمی‌فهمیدم باید آشتیشون بدیم تا حال خونه خوب شه...

ولی الان مادر شوهر پدرشوهرم که دعوا میکنن من برای آشتیشون پیش قدم میشم مثلا به پدرشوهرم میگم شنیدم تا مامان حرف نزنید خوابتو نمیبره یا مامان چقدر دلنگرانتون بودن...یه لبخندی میزنن خودشون به هم نزدیک میشن...

یا اگه حضوری نمیتونی یه گروه بساز تو ایتا یا بله یا هرجا که همتون هستید اونجا پیامای خوب بذار مثلا زن و شوهری که به هم دست میدم یا روبوسی میکنن خدا تمام گناهاشونو میبخشه، یا کسی که فرزندانشو میبوسه چقدر خدا حسنه براش می‌نویسه...

بعد با شیرین زبونی و فنون دخترانگیت برو ببوسشون این دیوار سکوتو تو بشکون 

من چهارسال خوابگاه دانشجویی یه شهر که چهار ساعت با شهرمون فاصله داشت دانشجو بودم .وقتی میومدم خونه ا ...

خواستگارهم ندارم شوهر کنم  

اهل دوستی هم نیستم

خوبه یک راه یدا کردی خودتو نجارت دادی

من فکر کنم از وقتی نامزدیم بهم خورد خیلی خیلی بدتر شدن

یادم نمیاد تو 24 سال زندگیم شوخی کرده باشم     دلم میخواد از اون خونه برم خودمو نجات بدم ...

بازی گروهی راه بنداز مثلا 

فرار پاک کردن صورت مسئله هست، با این روحیه که داری اگه ازدواج بکنی با عشقت هم تا تقی به توقی میخوره میخوای از وضعیت فرار کنی و جدا شی...


خواستگارهم ندارم شوهر کنم     اهل دوستی هم نیستم خوبه یک راه یدا کردی خودتو نجارت دادی ...

ازدواج کردم دم به ساعت مامانم به بهونه قهر میومد و رفتنش با خدا بود .داداشام میفرستاد میموندن یه وعده غذای گوشتی جلوشون نمیذاشتم مامانم قشقرق به پا میکرد .اینجوری بگم بهت مامانم افتاد رو زندگیم .و از طرفی مامانم پشت سر شوهرم و خانوادش دم به دقیقه زیر گوش من وز وز میکرد و دعوا راه مینداخت .تازه طلا میخریدم نباید می‌فهمید وگرنه .....

از بچگی هم همیشه میگفت بمیری راحت شم دختر ببرم اون دنیا و

...حسابی تحقیرم میکرد و کتک های بدی میخوردم بعد ازدواجم چنان دنبالم راه افتاد که هنگ کردم بعد دیدم نه این میخاد زندگیم نابود شه بشینه ذوق کنه

خدایا کمکم کن ،آدمهایی که دوستشون ندارم دست از سرم بردارن ....😔چقدر تحمیل میکنن خودشون رو اه 
بازی گروهی راه بنداز مثلا  فرار پاک کردن صورت مسئله هست، با این روحیه که داری اگه ازدواج بکنی ...

اره قبول دارم

خیلی تحمل میکنم یهو میزنم به سیم اخر و ول میکنم میرم

الانم دنبال کلاسم بزارم برم حداقل نصف روز سرکارم نصف دیگ برم کلاس

ازدواج کردم دم به ساعت مامانم به بهونه قهر میومد و رفتنش با خدا بود .داداشام میفرستاد میموندن یه وعد ...

چرا اینطوری اخه؟چرا خدا بهشون بچه میده؟عذاب دادن بچه ها مگ چ لذتی داره

نمیفهمم واقعا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز