امروز عصر با مامانم اینا و خواهر اینا بچه هارو بردیم پارک،دخترم تع سااسه و پسرم دوسال ونیم و خییییلی شیطون،خودمم خیلی استرس بچه هانو دارم و مراقبشونم،غروب شد یه لحظه تو اون شلوغی سرسره بازی بچه ها از پسرم غافل شدم و ندیدمش،یهو دیدم چرا از سرسره پایین نمیاد پس،صداش کردم جواب نداد،گشتم بین بچه ها نبوووود!از پله ههای سرسره رفتن بالا نبود،زه لحظه مثل دیوونه ها شدم می گفتم بچم کو ،فقط از دور خواهرم اینارو صدا کردم که بچه نیست،دختر کوچولوم گریه میکرد،خواهران و مادرم هر کدوم یه ور رفتن کلا به اندازه ۶ ،۷ دقیقه طول کشید تا دیدم بچمو خواهرم داره از اون سمت پارک میاره،داشت میدوییدو بازیگوشی میکرد ،وقتی ازدور دیدمش قلبم ریخت ولو شدم نشستن رو زمین،پارکش خیلی جای در رو و پیچ در پیچیه.از سرشب هنوز حالم بده