مادرشوهرم خیلی تو زندگی ما دخالت میکنه یعنی حد و مرز نداره دیروز هم باعث دعوای منو شوهرم شد قضیه از این قراره که دیروز مادرشوهرم اینا رو دعوت کردم بیان خونمون کلی غذا براشون پختم اونم با عشق وقتی رسیدن با شیرینی و میوه و این چیزا ازشون پذیرایی کردم بعد مادرشوهرم گفت عزیزم تو هنوز حامله نشدی اونم با قیض
گفتم نه
گفت چرا نمیخای حامله بشی نکنه بدت از پسرم میاد همینطور که گفت من بدم اومد بهش گفتم من جایگاه مامانم و بهت دادم و مامان صدات میزنم بعد تو میگی بدت از پسر من میاد نکنه تو بدت از پسرت میاد اخه داری تو زندگیش اختلاف میندازی خلاصه رفتن بعد نگو فوری به شوهرم اطلاع داده شوهرمم گفت سه شنبه که از پادگان بیام درموردش حرف میزنیم واقعا خسته شدم