دوستان من با مادرشوهرم زندگی میکنم صبر کردم ک وام مون جور بشه ک خونه اجاره کنیم الان وام شوهرم گذاشته تو بانک سود بگیره از وقتی گفتم خونه اجاره کن مخام وسیله هامو بیارم بهم گفت مگه چقدر وسیله گرفتن تیکه بزرگ ک نبوده در حالی ک قبل عقد تیکه ها بزرگ به توافق رسید اونا بگیرن خونوادم وضع مالی زیاد خوبی نداره
دلم شکست اخه یه جوری طلبکارانه گفت بعد من سرفه ناجور میکردم بهم گفت معلوم نیس چه مرضی داری ک خودت میدونی حالم بد شد شدیدا از حرفش درحالی ک من حساسیت دارم بعضی شب ها امونم نمیده
جای خوابش عوض کرده باهام سرسنگین
چقدر من غصه بخورم توخونشون
باورتون میشه آرزوم بود روزی ازدواج کنم با عشق ولی دارم نسبت بهش سرد میشم دارم کم کم...