2777
2789
عنوان

یک روز عادی زندگی من،داستانک

385 بازدید | 6 پست

صبح زود از خواب بیدار شدم،نماز صبح را با بانگ الله اکبر خواندم...کتری را به دست گرفتم و روی اجاق گذاشتم

همسرم را بیدار کردم و راهی باغ کردم تا خرما را برداشت کند

با راهی  شدن همسرم من چای را اماده کردم

برنج را نم دادم

و مقداری از خرابکاریهای شب وروجکها را جمع اوری کردم

صبحانه را اماده کردم

یک ساعت بعد همسرم از باغ با سه سطل ۲۰ کیلویی خرما به خانه برگشت

بساط صبحانه را پهن کردم،دوتایی با همدیگه صبحانه خوردیم

من مشغول پاک کردن خرما شدم

و همسرم به شهر رفت برای خرید روزمره

با صدای صبح بخیر دخترک مو طلاییم سر را بلند کردم

دخترکم را صبحانه دادم و دو پسرم هم با هم بیدار شدن و از همان ابتدا که مامان نوبت ِ منه گوشی بازی کنم

بعد از صبحانه خوردن گل پسرها



عاشقتونم بچه های گلم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز