از کودکی باهم بودیم و روزای خیلی خوبی باهم گذروندیم
درس خرید گردش همه دورتنمون باهم بود تا اینکه ازدواج کردیم واتفاقا در فاصله چندماه بود ازدواج هردومون.من روبزروز مشغول تر میشدم ومریض شدم وکلا درجا میزدم اما اون روز به روز بیشتر پیشرفت میکرد حمایت خانوادشو داشت وچیزایی که برای من حسرت بود و به سختی بدست نیاوردن برای اون براحتی مهیا بود.این باعث حسادت ومقایسه من شد والان جای اون علاقه وحس مثبت رو حسادت و فاصله گرفته چون اصلا دوست ندارم به زندگیش از طریق انرژی منفی من اسیبی واردبشه