دیروز دخترمو بردیم شهر بازی.حدودای ساعت ۴ بود شوهرم گفت برم یه چیزی بخوریم.ناهارم نخورده بودیم.
فکر کردم میخواد ببره ساندویچی پیتزایی چیزی بخوریم.گفت بریم مغازه خوراکی بخریم.گفتم من غذا میخوام،گشنمه.گفت پول واسه غذا ندارم(پول داشت)🥺
منم گفتم باشه نمیخوام.رفتم یه دونات خریدم و به زور خوردم و بغضمم باهاش قورت دادم.دو ساعت بعدش موقع برگشت هی گفت گشنت نیست؟با اینکه دلم ضعف میرفت گفتم نه ولی فهمید ناراحتم.
شب خودش حرفشو پیش کشید
منم گفتم نمیخواستم بگم چون دیگه واسم مهم نیست ولی خیلی ناراحت شدم ازت.من ارزش یدونه ساندویچ ندارم؟
گفت بیکارم و پول لازممون میشه.نگه نداشتم واسه فک و فامیلم که😒
منم گفتم شاید کل مبلغ غذا ۵۰۰ تومن نمیشد.یعنی من ارزششو نداشتم؟
شکمو نیستم ولی بخدا خیلی گشنم بود.رسیدیم خونه و غذای تو یخچالو گرم کردم و خوردم.
پول توی کارتش انقدری بود که نخوایم گشنه بمونیم.😔