فدای سرت
عموی شوهرم شهر دیگه بود یه ساعت قبل از اینکه برسه زنگ میزد برای شام یا ناهار میاییم خونتون یا حتی ماه رمضون
چند بار بیرون کار داشتیم یا برنامه دیگه داشتیم یا مهمون بودیم زود می پریدم غذا درست میکردم خرید چنان با عجله کار میکردم که هر لحظه می گفتم آب جوشی چیزی رو خودم نریزم
ولی بعد فکر کردم گفتم به فرض اون میخواد از شهرشون حرکت کنه حداقل ۴ ساعت فاصله هست میتونه زودتر زنگ بزنه یا شب قبل هماهنگ کنه چند بار اینجوری زنگ زد نه من جواب دادم نه گذاشتم همسرم جواب بده دیگه آدم شد الان ۵ ساله خونمون نیومده ما بعد از این همه پذیرایی رفتیم خونشون باورت نمیشه چه درآمد و شغل آنچنانی داره عدس پلو داد بهمون من بیچاره سفره هفت رنگ جلوش پهن میکردم