حالم خرابه
از دست خودم کلافمممممم
حرف بزن
چرا
نمیدونم چطور دوتا خراب کاری بزرگ رو پشت سر هم کردم
چیشده
برادرشوهرم یه دختر رو میخواد
که خانوادش مخالفن
حالا ایشون به اسم خواهر اون دختر میخواست وام بگیره و از من خواست ضامن بشم
گفت با پدرم برو اداره و مدارک رو برام بگیر
من نمیدونستم خانوادش از جریان وام خبر ندارن
و پدرش از زبون من جریان رو شنید
منم میفهمم سال‌هاست رفتارم درست شده خیلی نسنجیده حرف میزدم الانمم سالی یک بار سوتی این مدلی میدم!
بعدش هم به من گفت اصلا و ابدا ضامن نشو
خودم هم خیلی نگرانم که یه وقت مشکلی به جهت گرفتن مبلغ وام از طرف مقابل پیش نیاد
یه چاهی واسه خودم کندم که صدتا عاقل نمیتونه درم بیاره
حالا اگر ضامن نشم برادرشوهرم ناراحت میشه
ضامن هم بشم پدرشوهر ناراحت میشه
خب راست میگه ضامن نشو بگو ضامن خواهر برادرم شدم و سقف وامم پره. پس فردا پرداخت نکنه از حقوق تو میره. خونواده شم رضایت به وام ندارن و‌نمیتونی از پدرت شوهرت بخوای. چرا دنبال دردسری. همچین چاه عمیقی هم نبود، جوابش کن و تمام.
بگو سیستم قبول نکرده و در نهایت بگو نمیتونم.
به نظرتون چیکار کنم؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
