۵ تا خواهر شوهر دارم کاری به اخلاقشون ندارم اما همشون به غیر از یکیشون سرسنگینن رابطشون با شوهرم و بقیه برادرشون هم معمولیه در حد رابطه خواهر و برادری ن کمتر ن بیشتر مثلا یه خواهر دلسوز برای برادرشون
خواهر شوهر کوچیکم ۳۵ سالشه و منم بخاطر دخالت های زیادش تو زندگیم باهاش کات کردم
چن شب پیش بخاطر اومدن خواهرشوهر بزرگم مجبور شدم دور هم باشیم من و شوهرم و خانواده خواهر شوهر بزرگم
و خواهر شوهر کوچیکم و همسرش
این کوچیکه من ک کاری باهاش ندارم رفته بودیم پارک من کنار همسرم بودم بلند شدم و دوباره میخواستم بشینم دیدم خواهر شوهرم نشست سر جای من منم گفتم عیبی نداره دیدم این کوچیکه شروع کرد به حرکات زشت منم گفتم چیزی بگم عیبه