میدونی مادرم تفکرات عصر حجری داره فکر می‌کنه دوتا پسراش یار و یاور هستن ولی من دیگه چون شوهر کردم مال اونا نیستم ،دزصورتی که وقتی عروسی کردم فرداش خودش زنگ زد دعوا راه انداخت و یه چیزی بهونه کرد و قهر کرد،روز پاتخت صبحونه نداشتیم شوهرم ده صبح دید خبری نیست رفت نون تازه خرید اومد باهم از تو یخچال نون پنیر خوردیم ،روزی که رفتم برا لباس عروس تنها بودم ،کلا تو همه مراحل تنها بودم یه روز تو درمان ای وی اف باهام اومد آنقدر غر زد که نکو ،ولی من همیشه در صحنه بودم ،پدرم عمل آنژیو داشت به دارو حساسیت داد یه لحظه کد نود و نه اعلام کردن بعدش خداروشکر به خیر گذشت ،دیگه نمیگه دختر من حامله س زنگ زد گفت بابات مرد و برگشت ،منم باهاش مردم و برگشتم چون ای وی افی بودم نمیشد جایی برم موندم تو خونه
ببین بزار بچت بدنیا بیاد میفهمی که پدر و مادر یعنی چی. خودت رو حروم نکن واقعا بفکر روح و روانت باش خودتو برای کسی خرج نکن ببخشید نمیخوام باعث ناراحتیت بشم ولی پدرت اگر ترو دوس داشت تبعیض قائل نمیشد نزار دخترت توی چنین محیطی بزرگ بشه عزیزم خودم زخم خورده ام واسه خودم احترام قایل شدم الان پدر و مادرم بهم احترام میزارن باید احترام ببینم تا احترام بزارم قرار نیست من خودم یا دخترم گوشته دم توپ کسی باشیم میگی به دخترت گفته فلان من مادرم بهم گفت انشالله بعدی پسر باشه گفتم این چه طرز حرف زدنه دخترم چراغ خونه امه جلوی شوهرم ازین حرفا نزنی یه چیزی بهت میگه ناراحت میشی همه مثل تو عقب مونده فکر نمیکنن.واسه خودت ارزش قائل شو میدونی مشکلت کمبود اعتماد بنفسه. اینقد ارزش قائل نیستی برای خودت که دیگران جرات میکنن وارد حریمت بشن منم یروزی اینجوری بودم فک میکردم جنس نر برتره بزار همچی واسه داداشام باشه.بزار همچیو اونا ببرن.ولی وقتی به دنیا نگاه کنی میبینی دنیا هزارتا بالا و پایین داره.قرار نیست کسی وارث اسم کسی باشه یا قرار نیست حتی بچه خودت نگهت داره باید بفکر خودت باشی اول . وقتی کسی واسم سود نداره چرا خودمو خرجش کنم؟مگه بدنت روحت جسمت چقد توان داره
عزیزم ما زنا همه زخم خورده ایم ولی قرار نیست تاوان حماقت مادرامون رو بدیم بزار پسراش مراقبش باشن میگی دوستای خوب داری با اونا حرف بزن برای خودت برنامه بریز سرتو شلوغ کنمن توی بارداریم که مثل شما سخت بود برای آرامش خودم یه کلاس هنری اینترنتی ثبت نام کردم سی دی دکتر هلاکویی روگرفت گوش کردم آموزش بافت ثبت نام کردم بفکر بچت باش بعدا ازت انتطار داره.تا الان وقت و روح و روانتو در اختیارش گذاشتی از الان بگو کافیه و من یه مادرم و باید بفکر آینده بچم باشم بچم و همسرم و خودم از هر جیزی مهمترن
نه اتفاقا اصلا ناراحتم نکردی ،خیلی هم کمک کردی ،بعضی وقتا یکی یه چیزی میگه آب رو آتیش ،روی خودم کار میکنم ،شما هم دعا کن بتونم از پس این دوران بر بیام،تا دیدم زیادی ناراحت شدم خودم رو با کاری دوست داشتم سرگرم کردم ،میدونم این اولین و آخرین باری که اینجوری کرد نیست ،ولی سعی میکنم کاری کنم آخری باشه که حداقل بچم آسیب نبینه ،خداروشاکرم که شوهرم و مادرشوهر خوبی دارم که جبران میکنن ،وقتی می‌خواستیم جنسیت بگیم ،مادرشوهرم می‌گفت بگو ک دختره ،انگار دنیا رو بهم داد با این حرفش
خیلی خوبه عزیزم پس میتونی راحتتر باهاش کنار بیای من پدرشوهر و مادرشوهرم فوت شدن و پدر و مادرم متاسفانه اینطوری بودن بعد سقط مکرر بودم کم‌خونی شدید داشتم گاهی به حالت هذیون میفتادم یبار نشد بگن پول نیاز داری یا حالمو بپرسن ولی جلوی چشمم پول شام و ناهار مهمونای داداشمو میدادن.منم آدم مهرطلبی بودم فقط میگفتم بیاید بهم سر بزنبد یروز فک کردم واقعا بسه من دارم میمرم یعنی بحالت مرگ بودم دیدم تنها و تنها خودمم و کسی که شاید ۲۰درصد بهم اهمیت بده همسرمه اصلا هم ناراحت نیستم بخدا اتفاقا از وقتی این فکرو خیالا رو گذاشتم کنار برکت هم اومد توی زندگیم و خیلی حالم بهتر شده
خدا پشت و پناهت باشه همیشه ،منم سر اینکه چند سال طول کشید بچه دار بشم و آخرم با ای وی اف شد خیلی عذاب کشیدم ،تحمل چیزای دیگه رو ندارم هروز کلی دارو آمپول مصرف میکنم ،ولی خداروشکر میکنم که قسمتم دختر شد ،تا بتونم باهاش مثل فرشته ها برخورد کنم از وقتی هم که اومده تو زندگیم هروز بیشتر از قبل برکت اومده و به قول شوهرم باید به داشته های خوبم قانع باشم و کیف کنم ،و به نداشته هام عادت ،امیدوارم که دلم از کینه های قدیمی صاف بشه و فراموش کنم .میدونم میتونم ،روزی که رفتم پانکچر همه یا مادرشون کنارشون بود یا خواهری خاله ای کسی ولی من تنها با اون درد به خودم رسیدگی میکردم ،تا وقتی رفتم خونه ک شوهرم کنارم بود درد زیاد کشیدم ،عذاب روحی زیاد دیدم ولی دم نزدم ،به قول شما کاش از اول طلب میکردم ،روز‌مادر شده کادو ساده خریدم ولی روز دختر و یا تولدم حتی تبریک نشنیدم ،کاش مثل خودشون طلبکار بودم
سلامت باشی. عزیزم انشالله شمام به آرامش روحی جسمی مالی و عاطفی برسی آدم صد درصد نمیرسه ولی همش باید تلاش کنه با خودش یادآوری کنه که یادش نره
توی فرهنگ ما البته همه خانواده ها اینجور نیستن.دختر باید بره نخواد و هیچوقت جزو خانواده نیست اگر چیزی میدن بهش هم با منته .توی حرفا دختر بی ارزشه ولی وقتی توی وجودت بگی من ارزش دارم من مادرم من زندگی میبخشم من همسرم من باعث دوام این زندگی شدم من درس خوندم تحصیل کردم منم میتونم پول دربیارم اینو به دخترت و همسرت انتقال میدی.که زن با ارزشه و مادرت مطمئنا افکار مریضی داره ببین به مادرت مقدس نگاه نکن به عنوان یک انسان نگاه کن بهش احترام بزار ولی تا جاییکه خوردت نکنه اگر زیاده روی کرد جواب بده قرار نیست خورد بشی الان بهترین روزای زندگیته باید آدمای شاد رو ببینی شاد باشی شکرگذاری کن یه چله یس بردار بخون صدقه زیاد بزار توی خونه کندر اسفند برگ بو دارچین دود کن واسه افکار منفی عالیه سنگ نمک بخر ببین کلا میگم خودتو شاد کن حالا بزار دخترت بیاد اینقد برکت توی زندگیت بیشتر میشه
ممنون که برای من وقت گذاشتی همش از خدا می‌خوام آنقدر قوی بشم که محتاج هیچ کس نباشم ،خیبی با حرفات آرومم کردی ،من ریشه حرف ها و برخورد های مادرم رو میدونم چیه ،و همین دونستن بیشتر حرص میده منو ولی کاری نمیتونم بکنم و نمیتونم برگردونم به عقب و کاری براش بکنم چون اصلا به من ربطی نداشته
سلامت باشی دعا کن هردومون به آرامش برسیم
یادمه یه سریال دیدم خانمه خیلی سختی کشیده بود بخاطر تبعیض بچش دختر شد خیلی روحیش خراب شد دکتر بهش گفت اتفاقا زنایی مثل تو بخاطر گذشتگان بهترین مادر میشن چون سختی کشیده ان خودشون پس هواسشون به دخترشون هست کسی که خودش سختی کشیده اتفاقا باید بیشتر هواتو داشته باشه
اول بفکر خودت و دخترت باش دوستش داشته باش اگر بخوای همش دور و بر مادرت باشی مریض میشی حالا بزار بدنیا بیاد مادرم صدتا مثال میزد که مرده خانومش دختر آورده برده طلاق داده یا فلانی یدونه دختر داره خیلی بدبخته یا فلانی دختراش بردن گذاشتنش پرورشگاه یا دخترا همشون بچه آن بوی ادرارشون خیلی بده.......اگر واسه شنیدن این حرفا میخوای بری خونه مادرت از الان میگم نرو بشین و روی روحیه خودت کار کن مادر خوبی بشی انشالله
