دیروز دوستم میگف بیاین خونه ما خیلی وقته نرفته بودیم امروزم مامانم صبح گفت بریم بعد صبح دوستم پیام داد که منتظرما منن گفتم باشه مامانش بخاطر ما آش و کاچی پخته بود 😭😭بعد بابام و مامانم دعواشون شد بابام مریض شد نتونستم بگیم ما میریم چون عصبانی بود میگفتم نمیزاش الانم خوابع به دوستم الکی گفتم اومد نتونستیم بیایم چی میگفتم میگفتم نمیزاش ابروم میرف دوستم و مامانش خیلی ذوق داشت ناراحت شدن کلی ازشون معذرت خواهی کردم😭😭دارم از حرص میترکم چرا بابای من اینقد بداخااقه حتی نتونستم بگم خدا منو بکش از دست این خانواده خیلی ناراحتم به دوستم چجوری حزف بزنم هم بد قولی کردیم هم دروغ گفتم شاید فردا رفتیم