✔️اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم ...چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.دومین روز بارانی چطور؟پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.و سومین روز چطور؟گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد.وچند روز پیش را چطور؟به خاطر داری؟که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم...فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو..دکتر علی شریعتی خاک باش! علی ابوتراب است .... هستم؛ به میزان معرفتم به حقیقت... و نیستم به میزان دور بودنم از آن...«اللهم أرح قلبه فهو وقلبه في قلبي.» محبوب من!من با شما حرفهایی دارم که با کلمات نمیشود گفت؛درمانش،دیدار است... 💔! -#بےݩواےحسیݩ دربارهی من: هیچم در این وادی حیران محل سکونت: شهر عمهی سادات( عمهمعصومهسلامالله علیها:)))) علایق: نوشتن برای خودِ مخدوشم، غرقشدن در اعماق کتابی ژرف؛ اگر قرآن و نهجالبلاغه و کتب فلسفی باشد نیکوتر است! به خدا و رسول و اهل بیت و نائب خلیفهاش بر زمین نیز علاقهی فراوانی دارم. موسیقی مورد علاقه: هر سازی که احساسات خوبم را به غلیان آورد ...در گوش برگهای افتاده میخواند؛ نگاهم را از شما بر نمیدارم. که اکنون،زینت زمین شدهاید.خدای مهربان افتادهها! میشود من هم با برگها، بیفتم به پایتان؟ برگرفته از آیهی ۵۹ سورهی انعام گفت: اگر بروم چه؟گفتم: آنگاه تو اولین وطنی هستیکه ساکنانش را ترک میکند!سعید_انصاریان لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍکه ما انسان را در رنج آفریدیم..🌱سوره بلد_آیه ۴ مارا در بازارچه ی رنج می گردانندو هرکس را به اندازه وسع خَریدَش رنج می دهند..!
برات مینویسم که فراموش نکنم تو بامن چه کردی عاشقش شدم عاشق اون چشمای یشمیش که با کتش ست بود اون ریش جوگندمی مرتبش وقتی اونم لبخندشو زد فهمیدم اونم خاطرمو میخوادمن جنوب اون شمال،تو کوه آرامشم بودی چرا کنارت الان اینقدر میترسم؟چی شد چشم یشمی من😔🌱 دلتنگتم مامان،تو این مسیر فقط به من و تو داره ظلم میشه مامان دیدی همه میگفتن این دخترت مثل تو آروم و مظلومه بختمون هم مثل هم شد)(۲۶ اردیبهشت بعد از ۱۰ماه صداتو شنیدم بار دوم هم همینجا میام ثبتش میکنم اینای که تاپیک ترسناک میزنید تا حالا ترس رو تو روز عادی تجربه کردی؟تاحالا تو روز عادی جوری لرزیدی که انگار برف باریده و تو کاپشن نپوشیدی؟دنباله راه فرار بودی ولی در باز بود و نرفتی؟پس هنوز نمیتونی قضاوتم کنی چرا از تاپیکی که خوشت نمیاد اصرار داری باشی؟گزارش میزنی قضاوت میکنی توهین میکنی بحث میکنی نفرین میکنی؟خب چرا نمیری؟اگه بنظرت مسخرس این شکلک بفرست 😁و برو!!!اگه فکر میکنی دروغه اونو بصورت یک داستان کوتاه یا یک رمان بلند بخون ولی خودت و روحت رو خسته نکن(تیکربارداری که خاتمه یافت)
یه سوالم من داشتم ک هوای اونجا شهریور چطوره سرد نیس؟
نه
برات مینویسم که فراموش نکنم تو بامن چه کردی عاشقش شدم عاشق اون چشمای یشمیش که با کتش ست بود اون ریش جوگندمی مرتبش وقتی اونم لبخندشو زد فهمیدم اونم خاطرمو میخوادمن جنوب اون شمال،تو کوه آرامشم بودی چرا کنارت الان اینقدر میترسم؟چی شد چشم یشمی من😔🌱 دلتنگتم مامان،تو این مسیر فقط به من و تو داره ظلم میشه مامان دیدی همه میگفتن این دخترت مثل تو آروم و مظلومه بختمون هم مثل هم شد)(۲۶ اردیبهشت بعد از ۱۰ماه صداتو شنیدم بار دوم هم همینجا میام ثبتش میکنم اینای که تاپیک ترسناک میزنید تا حالا ترس رو تو روز عادی تجربه کردی؟تاحالا تو روز عادی جوری لرزیدی که انگار برف باریده و تو کاپشن نپوشیدی؟دنباله راه فرار بودی ولی در باز بود و نرفتی؟پس هنوز نمیتونی قضاوتم کنی چرا از تاپیکی که خوشت نمیاد اصرار داری باشی؟گزارش میزنی قضاوت میکنی توهین میکنی بحث میکنی نفرین میکنی؟خب چرا نمیری؟اگه بنظرت مسخرس این شکلک بفرست 😁و برو!!!اگه فکر میکنی دروغه اونو بصورت یک داستان کوتاه یا یک رمان بلند بخون ولی خودت و روحت رو خسته نکن(تیکربارداری که خاتمه یافت)
✔️اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم ...چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.دومین روز بارانی چطور؟پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.و سومین روز چطور؟گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد.وچند روز پیش را چطور؟به خاطر داری؟که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم...فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو..دکتر علی شریعتی خاک باش! علی ابوتراب است .... هستم؛ به میزان معرفتم به حقیقت... و نیستم به میزان دور بودنم از آن...«اللهم أرح قلبه فهو وقلبه في قلبي.» محبوب من!من با شما حرفهایی دارم که با کلمات نمیشود گفت؛درمانش،دیدار است... 💔! -#بےݩواےحسیݩ دربارهی من: هیچم در این وادی حیران محل سکونت: شهر عمهی سادات( عمهمعصومهسلامالله علیها:)))) علایق: نوشتن برای خودِ مخدوشم، غرقشدن در اعماق کتابی ژرف؛ اگر قرآن و نهجالبلاغه و کتب فلسفی باشد نیکوتر است! به خدا و رسول و اهل بیت و نائب خلیفهاش بر زمین نیز علاقهی فراوانی دارم. موسیقی مورد علاقه: هر سازی که احساسات خوبم را به غلیان آورد ...در گوش برگهای افتاده میخواند؛ نگاهم را از شما بر نمیدارم. که اکنون،زینت زمین شدهاید.خدای مهربان افتادهها! میشود من هم با برگها، بیفتم به پایتان؟ برگرفته از آیهی ۵۹ سورهی انعام گفت: اگر بروم چه؟گفتم: آنگاه تو اولین وطنی هستیکه ساکنانش را ترک میکند!سعید_انصاریان لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍکه ما انسان را در رنج آفریدیم..🌱سوره بلد_آیه ۴ مارا در بازارچه ی رنج می گردانندو هرکس را به اندازه وسع خَریدَش رنج می دهند..!
روستای سیبرون رو میشناسید؟ میدونید اون منطفه درختاش چیان؟ اغلب یه شکل بودن
روستارو میشناسم ولی اسم درختاش نه
من جنوبیم شمال ازدواج کردم
برات مینویسم که فراموش نکنم تو بامن چه کردی عاشقش شدم عاشق اون چشمای یشمیش که با کتش ست بود اون ریش جوگندمی مرتبش وقتی اونم لبخندشو زد فهمیدم اونم خاطرمو میخوادمن جنوب اون شمال،تو کوه آرامشم بودی چرا کنارت الان اینقدر میترسم؟چی شد چشم یشمی من😔🌱 دلتنگتم مامان،تو این مسیر فقط به من و تو داره ظلم میشه مامان دیدی همه میگفتن این دخترت مثل تو آروم و مظلومه بختمون هم مثل هم شد)(۲۶ اردیبهشت بعد از ۱۰ماه صداتو شنیدم بار دوم هم همینجا میام ثبتش میکنم اینای که تاپیک ترسناک میزنید تا حالا ترس رو تو روز عادی تجربه کردی؟تاحالا تو روز عادی جوری لرزیدی که انگار برف باریده و تو کاپشن نپوشیدی؟دنباله راه فرار بودی ولی در باز بود و نرفتی؟پس هنوز نمیتونی قضاوتم کنی چرا از تاپیکی که خوشت نمیاد اصرار داری باشی؟گزارش میزنی قضاوت میکنی توهین میکنی بحث میکنی نفرین میکنی؟خب چرا نمیری؟اگه بنظرت مسخرس این شکلک بفرست 😁و برو!!!اگه فکر میکنی دروغه اونو بصورت یک داستان کوتاه یا یک رمان بلند بخون ولی خودت و روحت رو خسته نکن(تیکربارداری که خاتمه یافت)