وااای یاد اونروز سالن افتادم
رفتم آرایشگاه برای کوتاهی مو ،بعد دیدم ناخن کار با یک گوشی آیفون با یکی خیلی سرد حرف میزد بعد قطع کردن گفت بدرک واصل سی مرتیکه
بعد آرایشگرم داشت موهای منو دسته میکرد گفت شوهرت بود؟اینم گفت آره
بعد اتمام موهام دیدم صدای گوشی ساده نوکیا میاد برای این خانم بود با عشوه و دلبری رفت تو کنار پله های سالن حرف زد و کلی قربون صدقه اش رفت بعدم یک چشمک به آرایشگرم زد و خندیدن یعنی فهموند که می بود حالم بهم خورد