سلام سه روزه قهرم و اینم بگم قهرم اینجوریه دعوا و لحث نمیکنم ولی کلا حرف نمیرنم و محل نمیدم
دلیل قهرم اینه بردرشوهرم زنگ زده گفته به شوهرم میخوام زن بگیرم فلانی رو برو با مادر صحبت کن من روم نمیشه اون روز خونه مادرشوهرم بودیم هرچی منتظر بودم بگه نگفت وقتی خداحافظی کردیم بریم خونمون تو راه گفتم چرا نگفتی گفت جلو تو نمیخواستم بگم چون این مسئله به تو ربطی نداره با اینکه من اصلا اینجوری نیستم دخالت کنم تازه کمک هم میکنم خوده برادرشوهرم از روابط خودشو اون خانم خیلی بهم گفته ولی شوهرم که اینجوری گفت باز شدم اصلا دیگه قهر کردم گفتم اینجوری ینی ارزش منو میاری پایین به جایی که حداقل جلو من بگی که انگار اونجا منم کاره ایم دو روز دیگه خاستگاری باشه میگه لابد تو نیا
تازه این فقط یه مسئله کوچیک بود اقا ساعت دو میره سرکار از صبح خوابه تا دو بعد دو بیدار میشه انگار نه انگار زنی تو خونه هست لباس میپوشه میره سرکار تا دوازده شب بعد باز میاد میخوابه تا دو همیشه وضعیت من همینه
خودم نونوایی میرم مغازه میرم همه کارا رو میکنم ابگرمکن خرابه اب ازش چکه میکنه انگار نه انگار شیر اب گرم رو بسته همین ظرف میشورم اب گرم ندارم دیگه اب سرده تازه حامله هم هستم زیر دستشور اب میده همونو درست نمیکنه منم نه برادری دارم نه کسی رو
ببخشید طولانی شد لطفا نظرتونو بنویسید چقدر دیگه قهر باشم؟